اول عادی بعد اتمی
برژینسكی در
فوریه ۲۰۰۶ در
مصاحبه ای با نیویورك تایمز گفت "آمریكا میتواند با ایران هسته ای كنار بیاید".
توجیه برژینسكی اینبود كه چون آمریكا توانسته است با چینِ اتمی كنار بیاید، با ایران هم میتواند.
او دهه
ها پیش از آن در سال ۱۹۷۹، سال انقلاب ۵۷، مشاور امنیت ملی دولت جیمی كارتر
بود، دولتی كه جاده صاف كن بقدرت رسیدن خمینی شد. برك اوباما و جیمی كارتر به جناح
یكسانی از حزب دمكرات تعلق داشتند طوریكه كابینه اوباما پس از گذشته دهها سال شبیه
به كابینه كارتر بود اما برژینسكی در آن سمت رسمی نداشت. او در این ایام
نقش ایدئولوگ را برای این جناح از حزب دمكرات بازی میكرد. بعبارت دیگر آمریكا
هنگامی كه برژینسكی در پذیرش جمهوری اتمی اسلامی تبلیغ میكرد، داشت خودش را برای ریاست
جمهوری شاگرد برژینسكی، برك اوباما، آماده میكرد. استراتژی كنار آمدن با جمهوری
اتمی اسلامی در نتیجه ناظر بر مذاكراتی شد كه محصول آن برجام شد. برجام بطور ضمنی
پذیرفته بود كه ایران طی دوره ای ۱۰ ـ ۱۵ ساله پتانسیل ساخت بمب اتم را داشته
باشد، دقیقتر بگویم، كابینه اوباما آگاهانه وارد معاهده ای با ایران شد كه در
انتهای آن میتواند جمهوری اسلامی را صاحب بمب اتم كند.
جمهوری اسلامی
حكومت مطلوبی برای ادغام در بازار جهانی
سرمایه نبود اما هر دو جناح هئیت حاكمه آمریكا به نقش ابزاری جمهوری اسلامی در
سركوب كارگران واقف بوده، آنرا لازمۀ حفظ و تدوام روابط سرمایه داری در ایران میدانند.
هیچیك از دو جناح لیبرال و محافظه كار در آمریكا نه تنها قصد تغییر رژیم اسلامی در
ایران را نداشت و ندارد بلكه از بدو بقدرت رساندنش، باشكال مختلف حامی حكومت اسلامی
بوده است. هر دو جناح حاكم در آمریكا خواهان عادی سازی رابطه آمریكا با ایران
هستند. علاوه بر این، هر دو جناح میتوانند با جمهوری اتمی ایران كنار بیایند مشروط
بر اینكه حكومت اسلامی در ایران بشكل متعارف یا "عادی" در آمده باشد. عادی
شدن جمهوری اسلامی از منظر غرب تعابیر گوناگونی پیدا كرد. اگر در دوره ای متعارف
شدن جمهوری اسلامی مترادف با قابلیت ادغام در بازار جهانی بود، این تعریف پس از
فروپاشی بلوك شرق و تلاش ناموفق آمریكا برای تثبیت خود با دكترین نظم نوین بوش پدر
تغییر كرد. آنچه باقی ماند، مهار كردن جمهوری اسلامی شد. محدوده مهار در چارچوب
منطقه ای قابل فهم است. تا آنجا كه به غرب برمیگردد، معیار اصلی تعیین جایگاه دولت
های خاورمیانه رابطه آنها با اسرائیل است. بهمین دلیل از دید غرب عادی شدن حكومت
اسلامی تابعی از عادی سازی رابطه اش با اسرائیل است. صرفنظر از دخالتهای منطقه ای
جمهوری اسلامی، مادام كه ایران با اسرائیل سر ناسازگاری داشته باشد،
"عادی" نیست. تفاوت دو جناح حاكم در آمریكا تاكتیكهای متفاوت آنها در
مهار كردن رابطه جمهوری اسلامی با اسرائیل است. دمكراتها معتقدند كه در صورت ایجاد
یك توافق اولیه و كاهش تنشها با تهران، میتوان بموازات اتمی شدن ایران، جمهوری
اسلامی را طی مذاكرات ثانوی به یك حكومت عادی هل داد. محافطه كاران اما عادی شدن
حكومت ایران را پیش شرط لازم برای كنار آمدن با ایران اتمی میدانند. اسرائیل جمهوری
اسلامی را تهدیدی جدی علیه موجودیت خود در منطقه تلقی میكند و با جناحی از اسلام سیاسی كه
به كمك ج ا پا گرفته است همسایگی دارد. اسرائیل در سال ۲۰۰۶ با ایران وارد یك جنگ نیابتی در لبنان
شد، جنگی كه در آن مجبور به عقب نشینی شد.
پس دولت دست راستی اسرائیل و به تبعیت از آن جناح راست حزب جمهوریخواه آمریكا مدعیند كه نمیتوانند با جمهوری هسته ای اسلامی كنار بیایند. برای این جناح از هیئت حاكمه
آمریكا عادی شدن رابطه ایران با اسرائیل شرط لازم برای تحمل اتمی شدنش است. ترامپ
با چنین دیدگاهی اما با میراث برجام بریاست دولت آمریكا رسید. او به یكی از وعده
های انتخاباتی اش كه پاره كردن آن توافق بود عمل كرد. استراتژی ترامپ در رابطه با
ایران را شاید بتوان با "اول عادی شدن، بعد اتمی شدن" فرموله كرد.
با این مقدمه،
كه مفروضات من است، میتوان بسراغ تنش جاری ایران و آمریكا رفت. برای بحث جامع تر به "كشمكش آمریكا ـ
ایران و ما" مراجعه كنید.
حال سوال این
است كه اگر خروجی تنش جاری دو دولت ارتجاعی آمریكا و ایران مذاكره است، این مذاكره
قرار است با محوریت چه موضوعی باشد؟ صرف توافق كافی نیست. آمریكا و ایران حی و
حاضر بتوافق رسیده بودند. تفاوت امروز و چهار سال پیش در چیست؟ تفاوت صوری در بریاست
جمهوری رسیدن ترامپ است! تنشهای جاری را دولت كنونی آمریكا شروع كرد. پس این دولت
جاری آمریكاست كه خواسته ای از ایران دارد. اگر ترامپ خواسته هایش را ابتدا در
لیست بلند بالائی تحت عنوان پیش شرط مذاكره ارائه داد اما بزودی آن شروط را پس گرفت و روی
دو موضوع، هسته ای شدن ایران و موشكهای دوربرد جمهوری اسلامی ــ كه ظاهرا میتوانند
اسرائیل را هدف قرار دهند ــ بسنده كرد. او نهایتا موشكهای دور برد را به قابلیت
حمل كلاهكهای هسته ای گره زد و باینترتیب خواسته اش را به یك موضوع خلاصه كرد: اتمی
نشدن جمهوری اسلامی. پس همانطور كه در مقدمه هم گفته شد خواست بلافاصله دولت كنونی
آمریكا ممانعت از جمهوری اسلامی در ساخت بمب اتم است. برای آمریكا تمام جوانب دیگر
روابط با ایران، از جمله دخالتگریهای آن در منطقه ثانویه اند. دولت اوباما هیچگاه
دخالتگریهای جمهوری اسلامی را به مسئله هسته ای گره نزد. دولت جاری ترامپ نیز از
گره زدن آن به مسئله هسته ای عقب نشست. پس سوال گرهی این است: آیا آمریكا میتواند جمهوری
اسلامی را از ساخت بمب اتم منع كند؟ كشمكش
جاری اساسا بر سر همین موضوع است.
شرط نانوشته
مذاكره پذیرش جمهوری اسلامی به اتمی نشدن است. جمهوری اسلامی بدرست و بخوبی میداند
كه صرف رفتن پای میز مذاكره یعنی پذیرش خواست آمریكا در لغو پروژه ساخت بمب اتم.
تنها تفاوت برجام ترامپ با برجام اوباما در این است كه ترامپ قصد دارد سوراخهای
برجام را آنجایی كه منجر به ساخت بمب اتمی توسط جمهوری اسلامی میشود بگیرد. ترامپ
نیتش را از همان دوران كمپین انتخاباتی اش اعلام كرد. از طرف دیگر، جمهوری اسلامی
بخوبی میداند مشكلش بخشی از هیئت حاكمه آمریكاست. پس تاكتیك جاری جمهوری اسلامی
خرید وقت تا انتخابات بعدی ریاست جمهوری آمریكاست. جمهوری اسلامی حتی در انتخابات
میاندوره ای آمریكا در نوامبر سال گذشته روی حزب دمكرات سرمایه گذاری كرد. جمهری
اسلامی تصور میكند اگر تا انتخابات بعدی ریاست جمهوری آمریكا، كه احتمالا با
پیروزی دمكراتها به سرانجام میرسِد، دوام بیاورد، شانس اینكه برجام احیا شود زیاد
است. در عین حال، ننگناهای اقتصادی ناشی از تحریم های حداكثری آمریكا رژیم اسلامی
را مستاصل و به عملیات ایضائی كشانده است. عملیاتهای پرخاشگرانه نظامی ایران در خلیج
فارس، كه با به آتش كشیدن كشتی های نفتی آغاز شد، سرانجام موفق شد به تاسیسات نفتی
آرامكو در عربستان خسارات جدی وارد كند. تمام این عملیاتهای نظامی در اصل بخشی از
"مذاكره" ایران با دولت ترامپ است. جمهوری اسلامی، با شرط خلا سلاح اتمی
ترامپ، پای میز مذاكره با او نمیرود. "مذاكرات" تا كنونی ایران و آمریكا
از طریق هواپیماهای بی سرنشین جمهوری اسلامی در انهدام تاسیسات یا كشتی های نفتی
از یكسو و رجز خوانی ها و تهدیدهای توئیتری ترامپ از سوی دیگر بوده است. این
"مذاكرات"، بر عكس مذاكرات پشت درهای بسته، در فضای باز و علنی صورت
گرفته، صحنه های آن توسط رسانه ها بروی صفحات تلویزیون و مانیتور كامپیوتر در تمام
جهان مخابره شده اند.
جمهوری اسلامی
با اقدامات نظامی اش دو پیام آشكار به آمریكا مخابره میكند ۱) اهل پذیرفتن شرط آمریكا
در لغو پروژه ساخت بمب اتم نیست. پس پای میز مذاكره برای توافقی جدید نمیرود.
خامنه ای چند روز پیش این را بصراحت اعلام كرد. یا برجام یا هیچی! ۲) در تقابل با فشار حداكثری
آمریكا، فشار حداكثری خود یعنی عملیات ایضائی نظامی را برای لغو یا محدود كردن تحریمهای
اقتصادی در دستور كار گذاشته است. بتصور جمهوری اسلامی، اگر تعداد معینی از دولتهای بزرگ اروپائی و غیر اروپائی از بالا رفتن قیمت نفت ناراضی شوند،
دولت ترامپ ممكن است تن به لغو یا كاهش تحریمها دهد.
از سوی دیگر،
دولت ترامپ با بكار گرفتن اهرم فشار تحریمهای طاقت فرسای اقتصادی منتطر بزانو در
آمدن جمهوری اسلامی است. دولت ترامپ تا همین لحظه نشان داده است كه به این
استراتژی وفادار است. ترامپ علاوه بر فشار اقتصادی از حربه لولوی "كمونیسم صورتی" استفاده
كرده است. برخلاف توئیتهای اولیه ترامپ در تهدید ایران و علیرغم حدود صد حمله به
مراكز نفتی عربستان سعودی، آمریكا تقریبا دست از تهدید مستقیم نظامی ایران برداشته
است. ترامپ میگوید عجله ای برای شروع مذاكره ندارد. امیدش این است كه جمهوری اسلامی
را با گذشت زمان به زانو در بیاورد.
برنده كشمكشی
كه تنها كارگران و محرومان ایران را زیر فشاری كمر شكن قرار داده است چه كسی خواهد
بود؟ بنظر میاید كه نیروی سوم در هر دو سوی این معادله عامل تعیین كنندۀ برنده این
مسابقه توحش باشد. در آمریكا، تصور میرود اگر ترامپ در انتخابات بعدی ببازد، جمهوری
اسلامی شانس برنده شدن خواهد داشت. ضمن اینكه این احتمالی واقعی است اما حزب
دمكرات آمریكا حزب یكدستی نیست و معلوم نیست اگر تنش با ایران به یك موضوع مهم
انتخاباتی تبدیل شود، كدام جناح مقبولیت بیشتری در نزد مردم خواهد داشت. همچنین
باید توجه داشت كه جناح راست حزب دمكرات از جناح چپ محافطه كاران دست راستی تر
است. در ایران، تنها شانس محتمل پیروزی مردم در گرو بزیر كشیدن جمهوری اسلامی با رهبری
گرایش سوسیالیستی كارگری است.
نظرات
ارسال یک نظر