پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۱۴

مسعود كیمیائی٬ قیصری كه قیصر ماند *

یكی از مشكلات اساسی صنف نویسندگان و هنرمندان در ایران این است كه جامعه و از جمله صنف هنرمند و نویسنده٬ تنها در مقاطع كوتاهی كه جامعه دچار تلاطم های عظیم و انقلابی بود٬ توانستند قدری مزه آزادی بیان را بچشند. قاعدۀ كار در حكومتهای تا كنونی در ایران٬ از حكومتهای شاهنشاهی گرفته تا جمهوری اسلامی٬ كنترل بیان بوده است. حكومتهای تاكنونی در نتیجه حوزه فعالیت نویسنده و هنرمند  را كاملا سیاسی كردند٬ اما امر به برخی نویسندگان و هنرمندان مشتبه شده كه سیاسی شدن شغلشان نتیجه نویسندگی و هنرمندی خودشان بوده است. در این دید وارونه٬ كاربرد عبارتهائی مبهم  -- آگاهانه و ناآگاهانه-- متدوال شده است. عبارتهایی نظیر نویسنده و هنرمند سیاسی "مبارز"٬ "خلاف جریان"٬ "شورشی"٬ "مخالف قدرت"٬ "متعهد"٬ "روشنفكر" و ... این یادداشت مختصر تنها به مقطع سالهای پس از ٣٢ متمركز میشود. اول بریم سراغ این قضیه سیاسی بودن و نبودن هنر و نویسندگی سیاسی بودن یعنی چه و چه كسی آنرا تعیین میكند؟ چه كسی تعیین میكند چه مقوله ای سیاسی است؟ اصلا سیاسی بودن یعنی چه؟ هر امری