پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۱۸

جایگاه جنبش و ما

ن كته ای كه در لابلای بحث موقعیت جنبش جاری اعتراضی در ایران و شعارهایش گم میشود این است كه شعارها و موقعیت جنبش اعتراضی، تحت كنترل "ما" نیست، حال این "ما" هر كه باشد. قطعا ما بعنوان فعالین و پراكتیسین های سوسیالیست تاثیرات خود را بر سیر تحولات داریم اما بر این مبنا كه از سطح توده ها آغاز میكنیم و آنرا یك درجه ارتقا میدهیم. ما در تعیین شعارهائی كه بازتابی از موقعیت جنبش است كاره ای نیستیم. وقتی جنبش اعتراضی شعار سرنگونی میدهد یعنی اینكه مردم از فاز جنبش مطالباتی عبور و وارد فاز جنبش سرنگونی شده اند، نقطه تمام. این یك واقعیت عینی است. ما اگر بتوانیم این جنبش را یك قدم ارتقا دهیم بهترین خدمت را كرده ایم. اگر نكنیم، خود مردم جنبش سرنگونیشان را یك قدم و بعد قدمی دیگر ارتقا میدهند تا اینكه پیروز شوند یا شكست بخورند. انقلاب ۵ ٧ با قیام ٢٢ بهمن تمام نشد اما تمام اپوزیسیون پوپولیست ملی اسلامی سوت پایان را زد. كارگران قبول نكردند. سهند، اتحاد مبارزان كمونیست و حزب كمونیست به این دلیل عروج كردند، اپیدمی شدند ومحبوب شدند و از طرف دیگر پوپولیسم با آنهمه ابهت و تودۀ میلیونی

من چپ نیستم

تصویر
هیچگاه با هویت "آتئیست" كنار نیامدم. مدت كوتاهی آنرا با خود حمل كردم اما چند سال پیش (٢٠١٢)  به این نتیجه قطعی رسیدم كه نمیتوانم خود را آتیئست معرفی كنم، كه من آتئیست نیستم، كه نقد ماركس از مذهب بسیار عمیق تر از نقد آتیسم به مذهب است. نمیتوانم منكر شوم كه نقطه عزیمت من در به زیر سوال بردن آتئیسم بٌعد نظری آن نقد به مذهب نبود بلكه مشاهده ام از گروهبندیهای سیاسی بود.  اینرا میدیدم كه  نژادپرستان غربی آتئیست اند. چگونه ممكن است "هویت"  نظری مشتركی با نژادپرستان در ضدیت با مذهب داشته باشم؟ این نقطه آغازی برای من شد تا شناخت خود از نقد ماركس به مذهب را عمیق تر و نهایتا به این نتیجه برسم كه من هیچگاه آتئیست نبوده ام. نه تنها نقد ماركس از مذهب در سطح نظری برتری غیر قابل مقایسه ای بر آتئیسم دارد كه نمیتوان هم مننقد ماركسی مذهب و هم نژادپرست بود . امروز به نتیجه دیگری رسیدم كه در مقایسه با انتخاب نوع نقد به مذهب، پیچیده تر و هویتی است. "چپ" بعنوان چتری كه تمام مكاتب نظری لیبرالیسم، سوسیال دمكراسی، دمكراسی خواهی، فمینیسم، سبز محیط زیستی، ناسیونالیسم،

١٧ دیماه ١٣۵٦ و ٧ دیماه ١٣٩٦

تصویر
هیچگاه خواندن این یادداشت "سرنوشت ساز" برایم اهمیت نداشت. دیشب برای اولین بار بهش برخورد كردم، هم خود مقاله و هم داستان رسمی پشت پرده اش را خواندم كه راست یا دروغ آن از این قرار است: میگویند فرهاد نیكوخواه --با نام مستعار احمد رشیدی مطلق-- بدستورمحمد رضا پهلوی مقاله ای بدون ارزش محتوائی، صرفا بمنظور پروپاگاندا با تیتر "ایران و استعمار سرخ و سیاه" سرهم میكند. محمد رضا پهلوی ظاهرا انجام اینكار را بعهده آموزگار و یا هویدا سپرده بود. هویدا كه در آن زمان وزیر دربار بود در رقابت با (یا از سر كاردانی نسبت به) آموزگار ــ كه در آن ایام نخست وزیر بود اما تجربه چندانی برای اجرای "فرمان ملوكانه" نداشت ــ نیكوخواه ــ كه كارمند مطبوعاتی خودش در دربار بودــ را موظف به نوشتن این مقاله میكند و پس از نگارش آنرا با مهر و موم دربار برای وزیر اطلاعات میفرستد. دلیل دستور العمل شاه اینبود كه عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه وقت از طریق سفیر ایران در عراق مطلع میشود كه خمینی سلطنت پهلوی را غیر شرعی اعلام كرده بود. خمینی حدود دو ماه پیش از آن در اول آبان فرزندش مصطفی را 

چگونه میتوان زندانی سیاسی را آزاد كرد

تصویر
پس از فروكش اعتراضات خیابانی، اصلی ترین خواست و شعار گروهها، سازمانها و تجمعات مختلف  معترضین به جمهوری اسلامی، آزادی زندانیان سیاسی است. طبق آمار رسمی، از هنگام آغاز اعتراضات تا كنون حول و حوش چهار هزار نفر دستگیر شده اند. ظاهرا تعدادی از آنها "خودكشی" كرده اند و تعدادی دیگر "خود جسد" شده اند. همینجا باید خاطر نشان كرد كه جمهوری اسلامی بجای اعلان رك و راست كشتار زندانیان، ابلهانه تلاش كرده است جنایات خود را پشت "خودكشی" زندانیان مخفی كند. همین واقعیت نشان میدهد كه اسلحۀ كشتار برای ارعاب برائی ندارد، بر عكس، این جمهوری اسلامی است كه مرعوب خشم زحمتكشان بپا خاسته ایست كه در عرض ١٠ روز پایه های حكومتش را به لرزه انداختند . اشكال اعتراضات جاری برای آزادی زندانیان سیاسی شامل  فشار مستقیم به جمهوری اسلامی در داخل ایران  در تجمعات اعتراضی خانواده های دستگیرشدگان در مقابل زندانها، خصوصا زندان اوین میشود. همچنین  تلاشهائی برای فشار دیپلماتیك یا لابی گری در گوشه كنار دنیا صورت گرفته است. آیا صرف این اشكال مبارزاتی میتوانند زندانیان را از سیاهچالهای جمهوری

در نقد بحث سلبی و اثباتی

بحث "سلبی و اثباتی" كه منصور حكمت بصورت شفاهی در حاشیه كنگره سوم حزب كمونیست كارگری در پائیز ٢٠٠٠ مطرح كرد، بحث دقیقی نبود. درست به همین دلیل بحث او مانند مجموعه بحثهای لنین كه به ساختمان سوسیالیسم در یك كشور مربوط میشد، تفسیر بردار است. گوینده، چه مخالف و چه موافق طرح شعار سوسیالیستی باشد، میتواند در دفاع از موضع خود نقل قول مستقیمی از "سلبی و اثباتی" حكمت بیاورد و حق بجانب شود. در فردای مرگ لنین بحث "سوسیالیسم در یك كشور" مهملی برای جدال درون حزبی بنفع استالین شد. بحث سلبی ـ اثباتی به چه موضعی كمك میكند؟ قبل از پاسخ به این سوال باید پرسید مشكل اصلی بحث چیست؟ آنچه حكمت با لفظ سلب مطرح كرده است معمولا در متون ماركسیستی با لغت نفی شناخته میشود. نفی یا سلب یا انكار در مقابل اثبات معنا پیدا میكند. نفی در قلمروهای مختلف كاربردهای متفاوتی دارد. نفی، نقد موضوع جاری است، حال موضوع هر چه باشد. میتوان كاپیتال ماركس را یك اثر سلبی خطاب كرد. سوال اینست كه آیا ماركس كاپیتال را منحصرا برای نفی سرمایه داری نوشت؟ آنچه ماركس در كاپیتال و حكمت در اینجا با نفی توضیح

پیشگیری از سركوب: اعتصاب، شورا، اولتیماتوم

تصویر
با توجه به سابقه ٣٩ ساله جمهوری اسلامی در توحش صدر اسلامیش، همه ما بدرست نگران اقدامات سركوبگرانه جمهوری توحش اسلامی به معترضین در خیابانها هستیم. ادعای "نمیتوانند سركوب كنند" بحث معتبری نیست. پیش از این نیز گفته میشد كه "جمهوری اسلامی بعلت تشتت و چند دستگی حاكمیت توان سركوبش را از دست داده یا بهرحال كند و ضعیف شده است" اما دیدیم كه در ٣٠ خرداد ٨٨ جلوی چشم همه چه حمام خونی به راه انداختند و همزمان كهریزك را بپا كردند. جمهوری اسلامی مبتكر سیاست زمینِ سوخته در سوریه بود، قصاب سوریه سپاه قدس بود. ج ا حزب الله لبنان و حشد الشعبی عراق، فاطمیون و زینبیون در افغانستان و پاكستان و سایر گروههای تروریستی جیره خوارش را میتواند به جان مردم بیندازد. اما این اوباش آخرین ابزارش خواهند بود. پس سوال بجای "آیا میتوانند یا خیر" باید این باشد كه عامل پیشگیرانه برای سركوب جمهوری توحش اسلامی چیست؟ جواب این سوال در چند عرصه باید پاسخ بگیرد: ١) تهاجم بهترین دفاع: مادام كه معترضین در یك موقعیت آسیب پذیری باشند، امكان یك سركوب خونین و مرعوب كننده بیشتر است. جمهوری اسلامی