از توافق برجام درتیر 94 تا بهمن 96



با هر مسافرت روحانی یا هیئتی از دولت ایران به یكی از كشورهای اروپائی و با هر مسافرت هیئتی از سران دولتهای اروپائی به تهران بمنظور بست قرادادهای اقتصادی، توهم گره گشایی معضل سرمایه گذاری در ایران و متعاقبا امید به عادی شدن روابط اقتصادی ایران با بازار جهانی بیشتر میشد. شاید بازاریان میتوانستند دوره ای را با امید زندگی كنند اما كارگران نمیتوانستند. آنها برای تامین هزینه كالاهای مورد نیاز زندگیشان به دستمزد نیاز داشتند، نه به امید. اقتصاد ایران در دو ساله حول و حوش مذاكرات، سپس توافق برجام و تا خروج آمریكا از این توافق روی حباب زندگی میكرد. در ایندوره مراكز تولیدی بخاطر كمبود مواد اولیه یا انقراض ابزار كار شان یكی پس از دیگری ــ و گاه دسته جمعی ــ تعطیل میشدند. كارگران نه تنها بدون دریافت حق سنوات یا حق بازنشستگی بیكار میشدند كه حتی حقوق عقب افتاده اشان پرداخت نمیشد. اما درست در همین مدت بازار سرمایه موهوم رونق پیدا كرد و به تشكیل حبابهائی دامن زد.

حباب اول، بازار مستغلات بود كه در فاصله دو سال منتهی به خروج آمریكا از برجام جهش نجومی پیدا كرد. حباب دوم، ناشی از طرح تورم زدائی دولت روحانی برای جذب سرمایه به ایران بود. قصد اینبود كه با جمع آوری پول در گردش، نرخ دو رقمی تورم را تا سطح یكرقمی كاهش دهند. اینكار اما همزمان زمینه ای برای غارت یك عمر پس انداز توده زحتمكش فراهم كرد. بانكها با وعده بهره های 20، 30 و 40 درصدی عامل جذب یك عمر اندوخته كم در آمدترین اقشار جامعه شدند، كسانی كه حی و حاضر قربانی عدم پرداخت حقوق، در آمد پائین، فقدان یا سطح نازلی از حقوق بازنشستگی بودند به این مراكز كلاشی مالی جذب شدند. مجوز غارت اموال در اصل از سوی دولت صادر شد چرا كه هیچ ضابطه ای برای پیگیری و متعهد كردن موسسات مالی به وعده هایشان وضع نكردند. هیچیك از حسابهای پس انداز بیمه نشده بود. بخشی از این بانكها، كه مثل قارچ سر بر میاوردند، توانستند براحتی پس انداز توده مردم را جمع آوری و آنها را یكشبه بالا بكشند، سپس اعلام ورشكستگی كنند و پولهای باد آورده سر از بهشت اموال دزدی نظیر كانادا در میاوردند. حتی اگر اینها اموال مردم را بشكل غارت بالا نمیكشیدند، فرض آنها كه سر در آخور سپاه پاسداران و آقازاده های حكومت داشتند، اینبود كه با رونق اقتصادی كه بزعم آنها ناشی از اجرائی شدن برجام پیش میامد، پس اندازهای جمع آوری شده یا بشكل وام یا با سرمایه گذاری مستقیم بكار میروند و دور جدیدی از انباشت وحشیانه سرمایه جبران بهره های موعود به صاحبان پس انداز را میكند. حباب سوم، نرخ دلار بود. نرخ دلار اگر چه در دوران رفسنجانی شناور اعلام شد اما بدلیل منافع مافیای اسلامی چند نرخه باقی ماند. اگر نرخ دلار قرار بود بموازات نرخ تورم در ایران افزایش پیدا كند، كه منطقا باید چنین میشد، نرخ واقعی دلار در همان سال 96 نزدیك به ده هزار تومان میشد. سوبسید تفاوت ارزش مبادله ریال به دلار توسط دولت پرداخت میشد حال آنكه استفاده آن اغلب به جیب سرمایه گذارانی، بخوان حلقه اوباش حكومت، میرفت كه با دلار سوبسید شده تجارت میكردند. همزمان با پرداخت سوبسید به سرمایه گذاران، سوبسید كالاهای اساسی را قطع كردند و باینترتیب قدرت خرید توده زحمتكش را باز هم كاهش دادند. حباب یا در اصل سوبسید دلار كه سر از جیب ژن خوبها در میاورد، ممكن بود تا صباحی دیگر با افق افزایش سرمایه گذاری در ایران و بالا رفتن حجم تجاری با دنیای بیرون دوام بیاورد.

بموازات رشد این سه حباب، پس انداز كارگر و بازنشسته را غارت كردند، حقوقش را پرداخت نكردند، سوبسید كالاهای اساسی را حذف كردند و گور خوابش كردند و باین ترتیب زمینه خیزش دیماه نود وشش را فراهم كردند. همزمانی خیزش دیماه با قطعی شدن انتخاب ترامپ باعث شد كه این حبابها یكی پس از دیگری بتركد. پر سر و صدا ترین، تركیدن حباب ارز بود. حباب جلوگیری از تورم جای خود را به رشد لجام گسیخته تورم داد و بازار مستغلات راكد شد، دور جدید فلاكت با تحریمهای تجاری آمریكا تشدید شد.


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نمودار نرخ حداقل دستمزد به دلار در 40 سال گذشته

مردم عقبمانده یا حاكمیت ارتجاعی؟

در محکومیت تحریمهای اقتصادی آمریکا