به فعالین كارگری در ایران: گره گاه و راه حل جنبش مان
كمتر فعال سوسیالستی را میتوان یافت كه از كنار مبارزات اخیر كارگری در ایران عبور كرده باشد و گره گاه جنبش سوسیالیستی كارگری را تشخیص نداده باشد. همه اذعان دارند كه زمینه های عینی یك تحول زیر و رو كننده با صف بندی مستقل كارگری بشكلی بالقوه در ایران وجود دارد. "همه" میگویند مشكل اما فقدان رهبری سیاسی چنین تحركی است. ساختار سازمانی رهبری سیاسی تحرك بالقوه سوسیالیستی كارگری، باذعان همۀ فعالین دلسوزش، یك تشكل حزبی سوسیالیستی كارگری است.
وقتی به صحنه سیاست ایران نگاه میكنیم ظاهرا احزاب سوسیالیست كارگری وجود دارند كه مدعیند رهبری سیاسی جنبش كارگری الساعه وجود دارد. میگویند این رهبری در قالب یك حزب حی و حاضر ساخته شده موجود است. میگویند حزبشان كلید پیروزی را در دست دارد چرا كه تئوری و كادرش را دارد، تشكل حزبیش را دارد. پس رهبری هست! میگویند آنچه نیست كارگر است و آنهم تقصیر كارگر است كه نیست! میگویند كارگر خودش را به حزب نرسانده است. او باید پیشقدم شود و حزب موجودش را انتخاب كند، حق انتخاب چندانی هم ندارد! برخی از احزاب مدعی نمایندگی كارگر از این سطح فراتر رفته میگویند چون كارگر نیست، حفره ای پشت سر شان ایجاد شده كه باید پر شود. پس نتیجه میگیرند خودشان بنمایندگی از آن طبقه میروند كه دم و دستگاه بورژوازی را براندازند، قدرت سیاسی را بگیرند و كذا و كذا. اگر این استراتژی بخشی از یك رمان كارگری بود، داستانی خواندنی بود. كارگر اما به رهبری سیاسی احتیاج دارد، به نیت خوب و آرزوهای غیر قابل دسترس احتیاج ندارد.
از منظر كارگر مشكل درست برعكس است. از منظر كارگران، حزبی یا بهرحال تشكلی كه قرار است جنبش سوسیالیستی شان را هدایت كند وجود ندارد چون كارگران هیچگاه در ساخت آن شریك نبودند و یا رای اعتماد خود را به چنین تشكلی نداده اند. همزمان بنظر میاید فعالین كارگری، بخشا بدلیل قابل فهم تشكل گریزیِ ناشی از ارعاب دستگاههای حكومتی، منتظرند كه ارگان رهبری طبقه كارگر بشكلی خودبخود ساخته شود. ظاهرا تا آن هنگام خود را در چارچوب مبارزه صنفی محدود و راضی نگاه داشته، حتی حزب گریزی میكنند.
مادامكه این دورباطل قیچی نشود، فقدان رهبری سیاسی سرجایش باقی خواهد ماند. راه حل چیست؟
راه حل، بنظر من دخالت فعال هر دو عنصر لازم تشكیل رهبری سیاسی است. از یكسو احزاب و فعالین منفرد كمونیستی باید قپه "رهبری بالقوه" را از روی دوش شان بردارند، آستین بالا بزنند و در جنبش سوسیالیستی كارگری دخیل شوند، در بحثهای كارگران بر سر مثلا شوراهای كارگری شركت كنند، در معضلاتشان شریك شوند و همزمان به كارگر نهیب بزنند كه رهبری سیاسی اش را بسازد، به آنها یاری رسانند كه شوراها را بعنوان ظرف تشكل توده ای شان بسازند، در عین حال یادآورشوند كه ظرف رهبری سیاسی كارگران برای درهم شكستن ماشین حكومتی بورژوازی، شورا نیست. فعالین و احزاب سیاسی موجود باید از "ما هستیم پس رهبری سیاسی هست" فاصله بگیرند. نه خود آنها و نه ازدواج و ادغامشان با احزاب مشابه، منجر به تشكیل رهبری سیاسی كارگران نمیشود. نهایتا كارگران باید در ساخت حزب رهبری كننده شان فعالانه دخیل شوند.
از سوی دیگر، كارگران لازم است با دخالت خود در مباحث و در ادامه با یا بدون عضویت در احزاب مدعی سوسیالیستی كارگری، از آنچه موجود است شروع كنند، با تاثیر بر آنها در پروسه ساخت رهبری سیاسی شان دخیل شوند. بخش متشكل جنبش جاری سوسیالیستی كارگری از نظر تئوری، سازماندهی، احزاب و فعالینش همین است كه هست. بهترین های این جنبش در چهار دهه گذشته چه تلاشهای شبانه روزی كه نكردند تا آن را به این روزی كه میبینید برسانند. آنچه هست ایده آل نیست كه هیچ، از سر تاپایش هم ایراد دارد. اما همین است كه هست! هیچكس دیگر هم نمیتوانست آنرا بهتر ازآنچه كه هست بسازد، بیش از اینش به اختیار كسی نبود. این فعالین، این احزاب و این تئؤریها نتیجه تاریخ چهار دهه گذشته جنبش سوسیالیستی است كه علیرغم خواستش، بدلیل سركوب وحشیانه جمهوری اسلامی نتوانست حزب ایده آلی كه توده كارگر در آن شركت كنند را بسازد اما بهترین مصالح، مباحث، تئوریها و نیروی انسانی موجودش را با جانفشانی بكار برد تا آنچه ممكن هست را بسازد.
نهایتا احزاب جاری و موجود، بدلیل غیبت بدنه كارگری، بجای پیشروی به سكون كشیده شدند چرا كه موتور كارگری شان ضعیف بود. سكون شان آنها را از یك رود پرخروش به مرداب تبدیل كرد. امروز دخالت كارگر لازم است تا حزب رهبری كننده خود را از ماتریال موجود در جنبش سوسیالیستی كارگری، از آنچه كه امروز هست بسازد. منصور حكمت نقش بسزائی در تهیه ماتریالی كه به كمك آن بتوان رهبری سیاسی را ساخت، داشت. شما آنرا بكار ببرید ورهبری سیاسی تان را بسازید.
***
نظرات
ارسال یک نظر