راه حل سوریه چیست؟ قسمت دوم

با مشاهده مواضع و دلمشغولی های نیروهای چپ در مورد فاجعه جاری انسانی در سوریه یك نكته كاملا روشن است: عدم توافق چپ در طرح صورت مسئله. تعداد تعابیر مختلف از صورت مسئله برابر با تعداد گرایشات مختلف در درون چپ است. راه حل نیز به همان تعداد متفاوت  است. پس قبل از پرداختن به راه حل، این نوشته تلاش میكند به تشریح صورت مسئله از منظر این قلم بپردازد.

تعیین صورت مسئله در سوریه تابعی از جایگاه سیاسی گوینده آن است. طیفهای متنوع رفرمیستی و خلقی با ادعای "ضد امپریالیستی" پشت سر اسد و بلوك روسیه بخط شده اند. ناسیونالیستهای چپ كه در كوبانی و تحت رهبریت پ ك ك تفنگ بدست گرفته اند نیز جزئی از ائتلاف اسد و جمهوری اسلامی بر علیه داعش هستند. اینها داعش را ساخته پرداخته امپریالیسم آمریكا معرفی میكنند تا موضع ضد امپریالیستی شان را توجیه كنند. جالب اینجاست كه همین چپ برای آمریكا در بمباران مقرهای داعش كف میزند. انتقادش از غرب كم كاری در بمباران داعش است! حاشیه ای ترین طیف چپ، چپ منزه، فاجعه انسانی ٢٢ میلیون نفره در سوریه را نتیجه مستقیم "استثمار نیروی كار" میبیند و برایش راه حلی ندارد. این موضع موجز و مختصر درسایتی بیان شده است:  "علت جنگ و رقابتهای درونی سرمایه داران و طبقات حاکم، استثمار نیروی کار است. بدون کار آگاه گرانه در مورد این واقعیت، راه حلی وجود ندارد و تنها شکست خوردن یک طرف میتواند اوضاع را آرام کند."

طیف دیگری دعوای جاری در سوریه را حول محوریت بود و نبود حاكمیت اسد ارزیابی میكند. این موضع با فرمول "انقلاب سوریه همچنان در جریان است" پیچیده شده و راه حل را در حمایت از "جناح سكولار ارتش آزادیبخش سوریه" معرفی میكند. اگر چپ ضد امپریالیستی، معیارش ضد آمریكائی گرائی است و در ائتلاف با جمهوری اسلامی درنگ نمیكند، نقطه مقابل آن یك چپ هپروتی قرار دارد كه در كنار غرب میایستد و برای توجیه موضع خود جسد "انقلاب" را بلند كرده است.

جنگ داخلی یا جنگ جهانی؟
خیزش انقلابی مردم در سوریه كه از روز پنجشنبه هفدهم فوریه ٢٠١١ آغاز شد، بسرعت از دو سو مورد تهاجم قرار گرفت. یكی از روبرو، از طرف اسد و جمهوری اسلامی و با چتر حمایتی روسیه و دیگری از درون، از طرف ائتلاف غرب و دولتهای محلی خاورمیانه. غرب كه با تجربه مصر و تلاش مشابهی در لیبی به فرمول تاسیس وحمایت از "شورای ملی" رسیده بود، در سوریه نیز دست به اقدامی مشابه زد. در اوت ٢٠١١ "شورای ملی سوریه"  كه امروز در استانبول مستقر و متشكل از شاخه سوری اخوان المسلمین و اپوزیسیون پروغرب است اعلام موجودیت كرد. پیش از آن، اعلام تشكیل "ارتش آزاد سوریه" در ٢٩ ژوئیه ٢٠١١ زمینه را برای نظامی كردن فضای جامعه فراهم كرده بود. دست به دست دادن این دو نهاد نهایتا مردم معترض را راهی خانه كرد. اعتراضات روزمره مردم و اعتصابات كارگری جای خود را به تظاهراتهای پس از نماز جمعه داد. شاید در انتخاب مقطع دقیق شكست خیزش انقلابی در سوریه توافق نداشته باشیم اما از دسامبر ٢٠١١ كه ارتش آزاد سوریه رسما تحت رهبری شورای ملی سوریه قرار گرفت، همكاری ایندو با توحش نیروهای سركوبگر اسد در نظامی كردن فضای جامعه چفت شد و امكان تجمعات و اعتراضات بزرگ توده ای را از مردم گرفت. بعبارت دیگر خیزش انقلابی از هر دو سو مورد تهاجم قرار گرفت. آخرین تظاهرات میلیونی مردم در ٣٠ دسامبر بوقوع پیوست كه نیروهای اسد و جمهوری اسلامی صدها نفر از معترضین را كشتند. از ششم ژانویه  سال ٢٠١٢ كه انفجار بمبی انتحاری شدت فضای نظامی را به اوج رساند، آخرین شعله های خیزش انقلابی مردم رو به خاموشی نهاد و همزمان درگیریهای نظامی گروههای حالا اسلامی و ارتش آزاد سوریه با ارتش سوریه و سپاه پاسداران و لشگر قدس جمهوری اسلامی (كه در فوریه همانسال پانزده هزار نیروی خود را برای كمك به اسد به سوریه گسیل كرد) بشدت رو به افزایش نهاد.

"ارباب آمریكا" در اوایل سال ٢٠١١ پس از موفقیت در حكم رفتن به مبارك دادن، حكم به رفتن اسد را نیز صادر كرد. این حكم برگشت ناپذیر بود. هر گونه عقب نشینی آمریكا از این پس بمعنای ضعف آمریكای در حال افول تلقی میشد. در نتیجه دو قطبی بودن یا نبودن اسد اگر چه در ابتدای امر بمنظور مهار جنبش سرنگونی در سوریه مطرح شده بود، اما پس از شكست آن خیزش، به معیاری برای تثبیت اعمال اراده آمریكا تبدیل شد. اگر قبل از خیزش مردم هیچ كشمكش جدی بین آمریكا و دولت اسد وجود داشت، كشمكشی بر سر بود و نبود دولت اسد در حین و پس از شكست انقلاب سوریه بوجود آمد. از این مقطع به بعد موافق و مخالف اسد، نه در موافقت یا مخالفت با خواست خیزش انقلابی مردم ــ كه اصولا شكست خورده و خانه نشین شده بود ــ بلكه بیان نیابتی تثبیت یكی از دو بلوك سرمایه داری در منطقه بود.

آنچه ما از این مقطع به بعد شاهد بودیم یك جنگ تمام عیار بر سر هژمونی دو بلوك متوحش سرمایه داری بوده است. آنچه دولتهای درگیر در هر یك از این دو بلوك را به هم متصل میكرد شكست دادن یا به پیروزی رساندن استراتژی نظم نوین جهانی آمریكا بود. نه در بلوك مورد حمایت روسیه و نه در بلوك غرب آلترناتیو اثباتی یكسانی وجود نداشته و ندارد. بعنوان مثال ائتلاف اسلام سیاسی با هر یك از این دو بلوك، ائتلافی موقت است. آلترناتیو اسلامی حتی برای سوریه تحت نفوذ روسیه بدیل مطلوبی نیست. در هر صورت، بخشی از اسلام سیاسی با غرب و بخشی از آن با روسیه همراه است. این نیروهای وحشی اسلامی قرار است جاده صاف كن غرب و روسیه در بشكست كشاندن یا به پیروزی رساندن بلوكشان باشند. اسلام سیاسی نقش قصاب باشی این دو بلوك را بازی میكند. اینكه اسلام سیاسی بعنوان آلترناتیوی مستقل از دو بلوك فوق، بعنوان نماینده بورژوازی خاورمیانه، بتواند خود را در منطقه تثبیت كند رویایی است كه تنها در صورت یك عقبگرد قهقرایی سیاست و اقتصاد در سطح جهان ممكن است جامه عمل بپوشد. در غیر اینصورت بدیل قابل اتكای سرمایه داری در خاورمیانه ــ كه قابلیت ثبات و انتگره شدن در بازار جهانی را داشته باشدــ سكولاریسم بورژوائی است. جریانات اسلامی در یك متن تاریخی گذرا هستند.

شكست نهائی استراتژی نظم نوین جهانی بمنزله پایان یك دوره در بلوك بندیهای جاری سرمایه داری در دنیاست. فرو پاشی امپراطوریها همیشه با خون و كثافت همراه بوده است. فروپاشی امپراطوری آمریكا از این قاعده مثتثنی نیست. قرعۀ مرگ و میر این فروپاشی، بنام مردم سوریه (و در ادامه اوكراین) درآمد. قرار شد ٢٢ میلیون مردم سوری قربانی فروپاشی موقعیت سیاسی ـ نظامی آمریكا و همزمان عروج بلوكهای تازه سیاسی ـ نظامی شوند. اگر چه در ارتكاب به جنایت معیار تعداد نیست، اما قاعده بر اینست كه بلوك جدید توحش بیشتری نشان میدهد. برای نمونه، این آمریكای عروج یابنده بود كه بمبهای اتمی خود را در سال ١٩٤۵ بر سر مردم ژاپن فروریخت، نه امپراطوری در حال اضمحلال انگلیس. امپراطوری انگلیس قدر قدرتی خود را در جنگ اول جهانی بنمایش گذاشته بود، خصوصا بعنوان نیروی اصلی كشتار میلیونی انقلابیون روسیه در سالهای ١٩١٨ تا ٢٠. بنابراین جای تعجبی ندارد كه امروز بلوك روسیه در قصابی مردم دست بالائی داشته باشد. مجریان این قصابی در سوریه نیروهای اسلام سیاسی هستند، چه جمهوری اسلامی و چه نیروهای اسلامی اپوزیسیون. جمهوری اسلامی، جبهه النصر و گروههای القاعده بعلاوۀ داعش متوحش ترین نیروهای دخیل در سوریه هستند. در این میان جمهوری اسلامی و نیروهای مورد حمایتش گوی رقابت در توحش را از همه ربوده اند.

مسئله كردستان، خروج آمریكا از عراق، ناتوانی آمریكا در دخالت زمینی و حتی محدودیت عملیات هوائی ارتش آمریكا به پیچیدگی صف بندیها افزود. با چشم انداز قطعی فروپاشی موقعیت برتر آمریكا بعنوان یكه تاز نیروی نظامی در جهان، داعش بكمك عربستان سعودی و تركیه و قطر بعنوان یك نیروی "مستقل" ابراز وجود كرد. در ادامه، آمریكا با تعلل در حمایت از مقاومت ناسیونالیستهای چپ  كردستان در مقابله با داعش، عملا در نقش حامی داعش نقش ایفا كرد.  هیئت حاكمه جاری آمریكا كه برژینسكی را نیز در پشت پرده دارد همان هیئت حاكمه ایست كه در سال ١٣۵٧ جاده صاف كن جمهوری اسلامی در مقابل چپ شد. برای دستگاه حاكمه آمریكا، از هر جناحی، انتخاب بین چپ و اسلامیون از پیش مشخص است: حمایت از اسلامیون. موقعیت نحیف آمریكا آنجائی خود را بیشتر از همه نشان میدهد كه در یك ائتلاف عملی با اسد با داعش روبرو میشود! 

هم غرب و هم بلوك مخالف آن، جنگ جاری در سوریه را "داخلی" میخوانند. این یكی از بزرگترین دروغهای آشكاری است كه باید آنرا بطور روتین روبروی جامعه قرار داد. جنگ جاری را باید با همان نامی كه عمل میكند خطاب كرد: جنگ جهانی در سوریه. آنچه در سوریه میگذرد معضلی داخلی نیست بلكه میدانی برای تصفیه حسابهای بین المللی است. برای درك ابعاد آن شاید بد نباشد كه گفت سوریه، اوكراین بعلاوۀ جنش اسلام سیاسی و مسئله كردستان است. نیروهای دخیل در جنگ در سوریه وسعتی به ابعاد ٢٢ دولت و ١٣٠ گروه نظامی و شبه نظامی و ارتش دارد. این جنگ چه از نظر مضمون و چه از نظر تركیب نیروهای دخیل در آن بواقع یك جنگ جهانی است كه در آن قرار است سهم بندی و حیطه نفوذ بلوكهای متفاوت سرمایه داری در دنیا تعیین شود. این واقعیت خود را از جمله در سرعت شیوع فاجعه ای نشان میدهد كه عكسی از آنرا در یادداشت قبلی نشان دادم. شدت فاجعه در سوریه حتی در مقایسه با افغانستان كه سی و شش سال است در مخمصه انواع و اقسام جنگهای ارتجاعی بسر برده است یا در مقایسه با عراق كه قریب یك ربع قرن را در موقعیت جنگی بسر میبرد بسیار بیشتر است. در سوریه تنها در فاصله سه سال و اندی بیش از نیمی از جعیت كشور آواره و نیمی از آن مملكت مسطح شده است. نیمی از آن كشور كاملا متروكه و نیمی دیگر غلغله ای از آواره گان است.

صورتمسئله چیست و راه حل كدام است؟
حاصل جنگ جهانی براه افتاده در سوریه برای مردم سوریه، علاوه بر كشتار روزمره، از هم پاشیدگی جامعه انسانی است، یك سناریوی سیاه كه در آن نفس جامعه صرفنظر از نوع حاكمیت و صرفنظر از شیوه تولیدی آن محو شده است. این صورت مسئله است. امروز ٢٢ میلیون نفر در سوریه و كشورهای همجوار قبل از اینكه نگران باشند اسد حاكم است یا خیر، قبل از اینكه نگران باشند استثمار میشوند یا خیر، با نفس حفظ حیات بیولوژیكی و اجتماعیشان دست و پنجه نرم میكنند. راه حل در نتیجه چگونگی خروج از سناریوی سیاه تحمیلی است.

راه حل: پناهندگی بابعاد تمام جمعیت
قبل از پرداختن به راه حل این یادداشت، به راه حلی كه در سه سال گذشته به انحا مختلف مطرح شده و امروزه در میان چپ اغلب جانبدار نیز محبوبیتی كسب كرده است نگاهی بیندازیم: چشم دوختن به ایجاد فضای "پرواز ممنوع" در منطقه ای در سوریه، امروز در كوبانی. صرفنظر از اینكه نیروهای درگیر در كوبانی خود بخشی از معضلند، سوال اینست كه چه ارتشی میتواند ضامن اجرائی چنین طرحی شود؟ سازمان ملل یا ناتو؟ آمریكا یا روسیه؟ برای لحظه ای حتی ایراد اساسی چنین راه حلی كه باردیگر و به شكلی متفاوت دست به دامان دولتهای اصلی درگیر در جنگ میشود را بكنار بگذاریم. اما چه كسی نمیداند كه آمریكا نیروی نظامی اصلی سازمان ملل و ناتوست؟ آیا انتظار از آمریكائی كه همین دو روز پیش دست داعش را برای حمله به كوبانی باز گذاشته بود، كه امروز حمله اردوغان به مراكز پ ك ك را تائید میكند، ساده لوحی نیست؟ بجز آمریكا، تنها نیروی نظامی كه توان ایجاد منطقه "پرواز ممنوع" را دارد روسیه است. آیا ناتو كه همین دیروز یونان و بلغارستان را به منطقه پرواز ممنوع هواپیماهای روسی تبدیل كرد، چنین مجالی به روسیه برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع در كوبانی خواهد داد؟ پس بنظر میاید كه پیش شرط هر اقدام جدی در سوریه از طرف یكی از دو بلوك درگیر، تفوق یكی بر دیگری است، بعبارت دیگر تا زمانیكه جنگی بین این دو بلوك برقرار است، از این امامزاده ها خیری به كسی نخواهد رسید. نیروهای درگیر راه حل نیستند، بخشی از صورت از مسئله اند. انتظار راه حل از نیروهائی كه خود مستقیما در ایجاد و استمرار سناریوی سیاه جاری دخیل بوده بیشتر از آنكه چیزی از راه حل بما بگوید، موضع سیاسی ارائه دهنده آن را برملا میكند. چنین راه حلی از یكی از دو بلوك درگیر جانبداری میكند.

برای حل یك تناقض باید امكان وجود تناقض را غیر ممكن كرد. تناقض جنگ سرمایه داران با مردم قربانی را چگونه میتوان غیر ممكن كرد؟ از دو طریق: الف) خاتمه دادن به جنگ یا ب) خروج قربانیان از صحنه جنگ.

این فرمول را در سوریه پیاده كنیم. یا ما باید بتوانیم جنگ را خاتمه دهیم یا تمام مردم را از سوریه خارج كنیم. در نگاه اول، هر دو حالت غیر ممكن جلوه میكنند. چگونه میتوان آمریكا، روسیه، كانادا، چین، انگلیس، فرانسه، آلمان، جمهوری اسلامی، عربستان سعودی، تركیه، القاعده، النصر و داعش را به صلح وادار كرد؟ ثانیا، این صلح قرار است چه چیزی به مردم اعطا كند بجز اینكه "شما را در جنگمان نمیكشیم"؟! ما هیچ كنترلی روی هیچیك از بیست و دو دولت و ١٣٠ سازمان و میلیشیا و دولت مسلح درگیر در سوریه نداریم. خب اگر قرار باشد تنها با براه اندازی یك جنبش ضد جنگ قانع شویم، احتمال اینكه این جنبش حتی در صورت تحركات پر سر وصدای خود به یكی دو دهه زمان برای وادار كردن نیروهای درگیر در خاتمه دادن به سلاخی مردم نیاز داشته باشد دور از انتظار نیست. طی این مدت یك نسل از انسانها در سوریه سلاخی میشوند.

حال به راه حل دوم نظر بیندازیم. اولا، مردم سوریه منتظر ما نشدند و نخواهند شد تا در ابعاد چهار میلیون نفره از سوریه خارج شوند. ثانیا، میلیونها نفر دیگر آواره در سوریه فعلا بدلیل عدم توانائی در خروج از سوریه در آنجا آواره مانده اند. آنها بمحض اینكه بتوانند از سوریه خارج خواهند شد. ثالثا، یك جنب و جوش كوچك در اروپا نشان داد كه همبستگی سراسری مردم دنیا تنها فرض درستی است كه میتوان روی آن بعنوان راه حل انسانی معضل پناهندگی حساب باز كرد. یك قلم در ایسلند، یازده هزار خانواده دربهای خانه شان را به روی پناهندگان سوری باز كردند. كاروان مردم اتریش برای خروج پناهندگان از مجارستان نمونه ای بود كه در جلوی چشم جهانیان قرار گرفت. مردم مجارستان با بجا گذاشن كفشهای خود برای پناهدگان تازه وارد نشاندادند كه علیرغم سیاستهای فاشیستی دولتشان، آنها نیز در كنار پناهندگان سوریه ایستاده اند. بعبارت دیگر، جنبش حمایتی از پناهندگان سوریه زنده و فعال است. ما میتوانیم مردم را از سوریه خارج كنیم. ما میتوانیم آنها را به غرب یا هر نقطه دیگری از دنیا كه بخواهند زندگی كنند بیاوریم و پناه دهیم. این توان را داریم. این اقدام در خود بزرگترین جنبش عملی ضد جنگ تاریخ خواهد بود.

جنبش جاری حمایت از پناهندگان در اروپا و سایر نقاط جهان را میتوان حول این راه حل ممكن بسیج كرد. صرف اعلام چنین اقدامی، خواب را از سر تمام حاكمان غرب و بلوك مخالف میپراند. چنین پروسه ای، هم همبستگی سراسری تمام زحمتكشان و مزد بگیران را در جهان دامن خواهد زد و هم عملا بیشترین فشار برای خاتمه دادن به جنگ در سوریه خواهد بود. در نهایت، هدف نجات ٢٢ میلیون نفر از جنگی است كه ما در بالانس جاری نه توان خاتمه دادن به آن را داریم و نه هیچ منفعتی در آن داریم.

راه حل سوریه در بعد سیاسی آن نفی وضع موجود است: نه به جنگ جاری در سوریه و نه به تمام نیروهای درگیر در آن. این "نه" قالب نفی به تمام جناحهای سرمایه داری است. در این قالب، تحرك توده ای در اروپا میتواند وسیعا فعال شود. این مهم با الگوی فدراسیون پناهندگان ایرانی میتواند متشكل شود تا با همیاری پناهجویان و مزدبگیران كشورهای میزبان، خود طراح و مجری راه حل شود. امر بلافاصله چنین سازمانی شامل الف) كمك به خروج پناهجویان از سوریه ب) رساندن آنها به مقصد و پ)  فراهم آوردن پناهگاه  برای تمام پناهندگان تا سر حد ٢٢ میلیون نفر جمعیت سوریه است. سازمان بین المللی پناهندگان سوریه میتواند متشكل از نیروها و جریاناتی باشد كه بدون قید و شرط، جنگ جاری جهانی در سوریه را با تمام نیروهای درگیر در آن محكوم میكنند. این تحرك امرش، بدون قید و شرط، نجات تمام ٢٢ میلیون انسانی است كه در جنگ جهانی جاری در سوریه به ورطه نابودی كشانده شده اند.


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نمودار نرخ حداقل دستمزد به دلار در 40 سال گذشته

مردم عقبمانده یا حاكمیت ارتجاعی؟

در محکومیت تحریمهای اقتصادی آمریکا