مسعود كیمیائی٬ قیصری كه قیصر ماند *

یكی از مشكلات اساسی صنف نویسندگان و هنرمندان در ایران این است كه جامعه و از جمله صنف هنرمند و نویسنده٬ تنها در مقاطع كوتاهی كه جامعه دچار تلاطم های عظیم و انقلابی بود٬ توانستند قدری مزه آزادی بیان را بچشند. قاعدۀ كار در حكومتهای تا كنونی در ایران٬ از حكومتهای شاهنشاهی گرفته تا جمهوری اسلامی٬ كنترل بیان بوده است. حكومتهای تاكنونی در نتیجه حوزه فعالیت نویسنده و هنرمند  را كاملا سیاسی كردند٬ اما امر به برخی نویسندگان و هنرمندان مشتبه شده كه سیاسی شدن شغلشان نتیجه نویسندگی و هنرمندی خودشان بوده است. در این دید وارونه٬ كاربرد عبارتهائی مبهم  -- آگاهانه و ناآگاهانه-- متدوال شده است. عبارتهایی نظیر نویسنده و هنرمند سیاسی "مبارز"٬ "خلاف جریان"٬ "شورشی"٬ "مخالف قدرت"٬ "متعهد"٬ "روشنفكر" و ... این یادداشت مختصر تنها به مقطع سالهای پس از ٣٢ متمركز میشود. اول بریم سراغ این قضیه سیاسی بودن و نبودن هنر و نویسندگی

سیاسی بودن یعنی چه و چه كسی آنرا تعیین میكند؟
چه كسی تعیین میكند چه مقوله ای سیاسی است؟ اصلا سیاسی بودن یعنی چه؟ هر امری كه به اداره امور جامعه مربوط شود٬ امری سیاسی است.  نهادی كه اداره امور جامعه را در دست دارد٬ دولت نامیده میشود. پس هر امری كه دولت در لیست وظایف اش (در اداره امور جامعه) قرار داده باشد سیاسی است. در جمهوری اسلامی این لیست نه تنها شامل هر شكلی از بیان میشود (از جمله نویسندگی و هنر)٬ بلكه شامل آرایش صورت٬ لباس پوشیدن٬ خندیدن و گریستن٬ امور اتاق خواب٬ رقصیدن و دوچرخه سواری٬ ادرار كردن در خیابان٬ داشتن حیوانات خانگی و  بسیاری دیگر میشود٬ چرا كه برای تمام امور بالا مصوباتی در نهاد دولت (دولت٬ نه صرفا  قوه اجرائیه بلكه منظور تمام دم و دستگاه حكومتی است ) وجود دارد و این امور به اداره امور جامعه تبدیل شده است. پس كسیكه تعیین كنند مقوله سیاسی در جامعه است دولت است٬ نه من و شما یا نویسنده و هنرمند۔ اگر امروز فردی٬ مرد یا زن٬ موی سرش را آبی رنگ كند و در خیابانهای تهران قدم بزند او عملا به اقدامی سیاسی دست زده است٬ حتی اگر این فرد اقدامش بقصد تفنن بوده باشد۔ این اقدام در زمان شاه سیاسی تلقی نمیشد( اگر چه در آن زمان نیز هر چه كه به بیان در جامعه مرتبط میشد٬ با محدودیتهائی مواجه میشد٬ حتی اگر آن چیز رنگ مو باشد)۔ اما در زمان حكومت شاه٬ درست مانند حاكمیت جمهوری اسلامی٬ هر عملی كه به تشكل و بیان مربوط میشد٬ سیاسی بود. یكی از اصنافی كه شغل و حرفه اش لاجرم  و خواسته یا ناخواسته به سیاست گره میخورد٬ نویسندگان و هنرمندان بودند چون كنترل بیان -- از جمله در قالب هنر و نوشتاری -- به اداره امور جامعه وصل شده بود و برای آن دم و دستگاه اداری و اجرائی هم درست كرده بودند٬ اداره ای كه كارش كنترل بیان(یا انطباق مصوبات دولتی در اداره امور جامعه) با محصول كار هنرمند (یعنی بیان) بود و باید آن را از زیر تیغ سانسور عبوردهد. خب٬ تا همینجاش تز "هنرمند و نویسنده سیاسی در مقابل هنرمند و نویسنده غیر سیاسی " دود میشود و به هوا میرود چون تمام هنرمندان و نویسندگان كارشان سیاسی بود و هست! حتی سازندگان فیلمفارسی دهه های ٤٠ و ٥٠ هم سیاسی عمل میكردند. سیاستشان٬ بازتولید باورها و ارزشهای حاكم بود. بنابراین سیاسی بودن صفت تمیز دهنده ای بین گرایشات مختلف در این صنف نیست۔ ملاكی كه با آن میتوان خصائصی نظیر پیشرو بودن٬ مدرن خواهی٬ برابری خواهی٬ آزادی طلبی را از ارتجاع تمیز داد٬ گرایشات اجتماعی است٬ نه "سیاسی" بودنشان۔ خوب٬ بعضی از این هنرمندان و نویسندگان٬ علاوه بر اینكه سیاسی بودند در نقش اپوزیسیون ظاهر میشدند۔ اپوزیسیون٬ بخودی خود چیزی غیر از درجات دور و نزدیكی از مخالفت با حاكمیت را نمیگوید۔ نهایتا آنچه "آبی" یا "سرخ" بودن را مشخص میكند افقی است كه هریك از جریانات اپوزیسیون در برابر جامعه قرار میدهد۔ این افق و دیدگاه نیز ناشی از فعالیت هنرمند و نویسنده نیست٬ برعكس۔  هنرمند و نویسنده متاثر از گرایشات اجتماعی فی الحال موجود٬ به سمت یكی از آنها سمپاتی نشان میدهند۔ این هنرمند نیست كه اپوزیسیون را میسازد٬ این اپوزیسیون است كه هنرمند به آن جلب میشود۔ خب٬ اپوزیسیون بودن یعنی اینكه  افق و دیدگاهی٬ انتقاداتی را مطرح كنید۔ به اینجا كه میرسیم٬ ما با یك افق مشخص علیه شاه روبرو نبودیم. از گرایشات متحجر حاشیه ای اسلامی كه خمینی نماینده آن بود در جامعه داشتیم  تا خط ناسیونالست و ضد آمریكائی توده ای (كه خمینی را امام ش میدانست) و تا مجاهدی كه به همین خانواده تعلق داشت و جبهه ملی و نهضت آزادی و مجموعه ای كه بعدا در جبهه دمكراتیك ملی متشكل شد ... و تا گرایش ماركسیستهای انقلابی. صرف ضد شاهی بودن بمعنی مترقی بودن نبود و نیست. خط توده ایستی در هنر٬ گرایشی در جنبش ملی اسلامی بود كه همیشه خود را متعلق به این خانواده میدید و  كیمیائی براش قیصر را هم درست كرده بود 

مسعود كیمیائی از نظر دیدگاه سیاسی  و اجتماعیش كاملا منسجم بود و هست. او كسی بود كه با فیلم قیصر(١٣٤٨) تعلق خانوادگی خود را به اسلامیها بیان كرد. فیلم گوزن هایش (١٣٥٣) بیان كامل خط پوپولیستی اش بود. او یك توده ایست بود و همچنان توده ایست باقی مانده است. جمهوری اسلامی كعبه آمالی بود كه مسعود كیمیائی خود را در آن شریك میدید و میداند بدون اینكه او لزوما هیچگاه عضو حزب مشخص توده بوده باشد. او یك خط سیاسی متحجر داشت و دارد كه با جمهوری اسلامی كاملا چفت بود و هست.

كلام آخر اینكه٬ اولا صرف سیاسی خواندن شغلی كه سیاسی است هیچ چیز راجع به محتوای سیاست یك عضو از آن صنف به ما نمیگوید۔ هر چه  تفكیكهای سیاسی٬ یا دقیقتر٬ تعلق جنبشی و گرایشات افراد را مشخص نكنیم٬ وبجای آن مبهم گوئی هائی نظیر «"تعهد" و "مبارزه" و "خلاف جریان" بودن  نویسنده و هنرمند» را بكار ببریم٬ به مسعود كیمیائی٬ محمود دولت آبادی و امثالهم و گرایش ارتجاعی شان ارفاق كرده ایم۔ اینها درست از همین زاویه مبهم وارد جدل میشوند٬ خود را بصرف نویسندگی و هنرمندی " مبارز" و "منتقد" و "متعهد" و " روشنفكر" و ... خطاب میكنند. (گنده گوئی هائی كه راستش فقط از این قماش برمیاد)۔ صراحت و روشنی در نشان دادن جایگاه واقعی و مشخص این افراد تنها راه نشان دادن انسجام گرایش ارتجاعی مسعود كیمیائی و محمود دولت آبادی  و ... در ایران از زمان شاه تا امروز است.

 *

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نمودار نرخ حداقل دستمزد به دلار در 40 سال گذشته

مردم عقبمانده یا حاكمیت ارتجاعی؟

در محکومیت تحریمهای اقتصادی آمریکا