در پاسخ حامد خاکی

 خوشحالم که حامد خاکی در نوشته "چند کلمه راجع به بحث سلبی-اثباتی و نقد عباس گویا به این بحث"  بحثی رفیقانه ارائه داده است﮳ از فرصت استفاده میکنم نکاتی که در بحث اصلی مطرح نکرده بودم در پاسخ به حامد مطرح میکنم﮳

درک حامد از بحث سلبی – اثباتی در این جملات بخوبی بیان شده و بنظر من درک غالب حامیان این نظریه است:

«مراحلی در دوران انقلابی هستند که بیش از هر چیزی دوران سلبی است، هیچ نیرویی تا به عنوان نماینده سلب وضع موجود شناخته نشود، به عنوان نیرویی که پیشاپیش همه پرچم نفی وضع موجود را دست دارد شناخته نشود، کسی به حرفهای هرچند زیبا و منطقی اثباتی‌اش گوش فرا نمی‌دهدحامد پیشتر گفته بود «به نظر من این بحث بطور سوبژکتیو و عام نه تنها اشکالی ندارد بلکه به شدت مارکسیستی و درست است» (تاکیدات در همه جا از من)

ما در اینجا نیز با تحلیلی روبرو هستیم که فرضش تفکیک سلب از اثبات است. صحبت من اما بر سر این بود که اگر ما متد دیالکتیکی مارکس در شناخت را بکار ببریم، سلب و اثبات دو وجه تفکیک ناپذیر یک واقعه واحد هستند. بار اثبات مارکسیستی بودن متد شناخت بعهده مدعی آن است، نمیتوان مدعی شد سلب از اثبات قابل تفکیک است و همزمان مدعی شد این متد مارکسیستی است. صحبت سر اعلام نظر نیست، صحبت سر معیارهای مشخص متد شناخت است که باید آنها را نشان داد، نه اینکه اعلام کرد﮳ نتیجه محتوم متد مکانیکیِ جدائی سلب از اثبات تناقضاتی است که نمونه هائی از آنرا در زیر میاورم.

عملیات سیاهکل، 1349، نه تنها در شرایط انقلابی رخ نداد که بقول فدائی ها سیاهکل عملیاتی برای شکستن فضای خفقان مطلق پلیسی بود. سیاهکل هم پرچم نفی شاه هم هویت فدائی (یا آنچه که حامد "معرفه" مینامد) شد. پس سلب میتواند در دوران غیر انقلابی نیز سرنوشت ساز باشد. علاوه بر آن، کتابهای جلد سفید در شرایط انقلابی حرفهای "اثباتی" میزدند و به پهنه میلیونها نفری که به سیاست روی آوردند گوش شنوا داشتند. مارکسیسم انقلابی در دوران انقلابی 22 بهمن 57 تا 30 خرداد 60 نتیجه جدال نظری یا همان "حرفهای زیبا و منطقی اثباتی" بود که به یمن زمینه های عینی این گرایش گوش شنوای بسیار زیاد پیدا کرده بود. (کاربرد جداگانه "سلب" و "اثبات" در این نوشته بصرف برجسته کردن خصیصه وقایع برای ذهنیتی است که به تفکیک سلب از اثبات باور دارد﮳)

علاوه بر این، حامد با ترکیب دو سطح متفاوت از تجرید باعث خلط مبحث شده است﮳ این اشتباه را فقط حامد مرتکب نشده است﮳ حکمت نیز سطوح متفاوتی از تجرید را با وزنی یکسان در بحث سلبی و اثباتی بکار برده است﮳ حکمت:«آگاهگرى هيچ وقت نميرود جلوی پادگان، شعار اثباتى نميرود جلو پادگان.» در اینجا آگاهگری در قالب "شعار اثباتی"، مثلا "جمهوری سوسیالیستی" مطرح شده، سپس نتیجه گرفته شده که با این شعار نمیتوان به جنگ نیروهای نظامی رفت﮳ استدلالات انتزاعی از این نوع، کاریکاتور کردن بحث است در غیر اینصورت کدام نیرو، کدام سازمان و تشکلی که هدف خود را برقراری سوسیالیسم از طریق درهم شکستن ماشین دولتی تعریف و برای آن سازماندهی کرده است، هنگام سازماندهی نیرو برای فتح پادگان بفکر بسیج مردم از طریق ترویج شعار جمهوری سوسیالیستی افتاده است؟ اما همین دوستان به عمل اثباتی کفن پوشی و حجاب پوشی در وسط درگیریهای خیابانی اشاره نمیکنند﮳ در انقلاب 57 کفن پوشی اسلامیون که حکم شهادت طلبی داشت، وجه اثباتی انقلابی گری اسلامی بود﮳ حجاب همین نقش را در مورد نقش زنان بازی میکرد﮳ پس میتوان جلوی پادگان رفت و دست به عملی اثباتی در خدمت یک آلترناتیو نظری و سیاسی زد﮳ اما عمل اثباتی متفاوت از بحث نظری اثباتی است. ایندو دو سطح متفاوت از تجریدند، همسطح قرار دادن این دو خلط مبحث است﮳

حامد خاکی: « خصیصه بارز و برجسته این روزها[روزهای انقلاب] سرعت رویدادها و عمق تغییرات و تحولات است، حجم وسیع امکان پراکتیک سیاسی و لزوم تصمیم گیری و موضعگیریهای سریع و آنی است» «پراتیک انقلابی و مهم‌ترین آن «نه» محکم به ارتجاعی که داشت به قدرت می‌رسید، کومه‌له را به سرعت به یک جریان توده‌ای عظیم و پرنفوذ تبدیل کرد.»

عنصر عینی آگاهگری جایگزین عنصر ذهنی آگاهگری نمیشود. مادام که ما از پراتیک سیاسی صحبت میکنیم، عامل ذهنی را در پراتیک جمعی دخالت داده ایم﮳ عامل ذهنی در این متن خاص، پراتیک تشکلهای مختلف درگیر در انقلاب، از جمله کومه له است، که دست بر قضا با وجه اثباتی شان شناخته میشدند﮳ قطعا میتوان دلایل متفاوتی برای روی آوری توده مردم در کردستان به احزاب دمکرات و کومه له را برشمرد اما مهمترین عامل جذب توده مردم به این احزاب، خواست رفع ستم ملی در کردستان در قالب خواست خودمختاری بود، یعنی وجه اثباتی این تشکلات بود که آهنربای جذب توده زحتمکش کردستان به کومه له شد﮳ "«نه» محکم به ارتجاع که داشت به قدرت می‌رسید" با علم غیب که به مردم نازل نشد﮳ ارتجاع اسلامی پس از بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی، در یورش فروردین ماه 58 به کردستان علیه نیروهای خواهان خودمختاری عیان شد و در عمل نشان داده شد﮳ بعبارت دیگر آنچه باعث عروج کومه له شد تداعی شدنش با وجه اثباتی، رفع ستم ملی، بود﮳ در سطحی عام تر مردم در کردستان در قامت کومه له همانی را میدیدند که در تهران در قامت مارکسیستهای انقلابی میدیدند 

بحث حامد فراتر از مختصری است که من اینجا آورده ام اما از آنجا که سایر نکات او ربط حداقل مستقیمی به نقد بحث سلبی و اثباتی ندارد، به همین مختصر بسنده میکنم﮳

***

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نمودار نرخ حداقل دستمزد به دلار در 40 سال گذشته

مردم عقبمانده یا حاكمیت ارتجاعی؟

در محکومیت تحریمهای اقتصادی آمریکا