درباره کمپین "نه به جمهوری اسلامی" 2

کمپین "نه ﮳﮳﮳" کمپینی رسانه ای و رو به بالائی هاست﮳ این کمپین قرار نیست عامل هیچ تغییری از پائین باشد اگر چه سعی شده است از ظواهر اعتراضات مردمی در بیان آن استفاده شود﮳ رضا پهلوی بدون هیچ عنوانی در لیست امضا کنندگان نام برده شده است، او لباس مردم عادی را بتن کرده و پرینتی با مضمون شعار کمپین بدست گرفته است تا بمعنی دقیق کلمه خود را همرنگ جماعت نشان دهد﮳ اما این تنها ظاهر قضیه است و قرار نیست با محتوای اعتراضات مردم عادی تلفیق شود﮳ این کمپین مانند کمپینهای دیگر بتدریج در رسانه ها کمرنگ و محو خواهد شد اما حی و حاضر یک ویژگی خاص را با خود حمل میکند که ربط چندانی به فراخواندهندگان و سازماندهندگانش ندارد﮳

 سرنگونی طلبی مدتهاست جایگزین هویت کمونیستی کارگری احزاب کمونیست کارگری شده است﮳ شعار "نه به جمهوری اسلامی" در نتیجه به شعار هویتی این احزاب تبدیل شده است﮳ دقیقا بهمین دلیل، بلند کردن پرچم "نه ﮳﮳﮳" توسط اپوزیسیون بورژوائی، احزاب ک ک خصوصا حزب کمونیست کارگری ایران را دچار مشکل کرده است﮳ لیدر حککا در مصاحبه اخیر تلویزیونی اش، همانطور که انتظار میرفت، با پریشان گوئی از این کمپین و امضا کنندگان آن استقبال کرده است اما ظاهرا با کاربرد "خاک ایران" مشکل دارد﮳ بحث زیر تلاشی برای ریشه یابی علت پیدایش چنین هویتی در احزاب کمونیست کارگری است﮳ ریشه را نمیتوان در مواضع و نظرات جاری این احزاب یافت﮳ ما نمیتوانیم از پاپ کاتولیک تر باشیم﮳ خودشان مدعی هستند انجیل هویت سرنگونی طلبی شان بحث "جنبش سلبی و اثباتی" منصور حکمت است﮳ پس به سراغ خود آن بحث میرویم﮳

 مقدمه

بحث زیر شامل دو بخش است، اول، نقدی به بحث "جنبش سلبی و اثباتی" منصور حکمت است. دوم، نقد کوتاهی به بحث دیگری از حکمت تحت عنوان "آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود؟". از آنجا که "آیا ﮳﮳﮳" موردی مشخص از بحث عام تر سلبی و اثباتی است، این دو را زیر یک تیتر میاورم.

 لازم به تاکید است که این نوشته نقدی عام به نظرات و مواضع حکمت در مورد مفاهیم "انقلاب، سوسیالیسم و نقش کارگران" نیست بلکه به دو مبحث بسیار مشخص و خاص "جنبش سلبی و اثباتی" و "آیا کمونیستم در ایران پیروز میشود؟" در یک محدوده زمانی مشخص (اکتبر 2000 تا ژوئیه 2001) میپردازد. اگر نظرات حکمت بر سر همین مقولات را حتی در پریودی نه چندان طولانی تر، از ژوئیه 1999 تا اوت 2001، زیر ذره بین قرار دهیم با یک عدم انسجام از مواضع روبرو میشویم که بررسی آن از حوصله این نوشته خارج است اما شاید ذکر نمونه ای از نوع برخورد او به شرایط انقلابی و وقوع انقلاب کمکی به بحث اصلی ما بکند:

 حکمت در نامه ای خطاب به فاتح شیخ و حمید تقوائی در 17 ژوئیه 1999، در نقد نظرات حمید تقوائی مینویسد:

 

« اینکه انقلابى در ایران شروع شده و در شرف وقوع است، اینکه حزب کمونیست کارگری با اتخاذ این شعار انقلاب را محتوم اعلام کرده است. اینکه از این پس میتوان نیروها را به اردوی انقلاب و ضد انقلاب تقسیم کرد. اینکه این انقلاب یک انقلاب همگانى است. اینکه منظور از انقلاب، انقلاب علیه رژیم اسلامى است و با سرنگونى رژیم انقلاب هم پیروز میشود. این مفروضات همه بنظر من جای سؤال دارد.»

 

ادامه میدهد:

«[ح ت: ]"شعار جمهوری سوسیالیستى در واقع بیان توده‌گیرتر شعار حکومت کارگری در شرایط انقلابى امروز ایران است".

[م حکمت:] فکر نمیکنم بشود شرایط امروز ایران را شرایطى انقلابى توصیف کرد اما شعار ما برای شرایط مبارزه وسیع برای سرنگونى است. حتى اگر انقلابى در کار نباشد.»

 

همچنین میگوید

 

«مطلوبیت انقلاب، و حتى محتمل بودن آن، یعنى واقعى بودن احتمال آن، خیالى نبودن آن در ایران امروز، میتواند موضع حزب باشد. اما حتمى دانستن انقلاب موضع رسمى ما نبوده است و بشدت دست و بال سیاسى ما را میبندند و ما را به یک سیر از میان چندین سیر محتمل میخکوب میکند»

 

« بنظر من در اینکه مبارزه برای سرنگونى در ایران اوج خواهد گرفت جای تردید نیست. اما اینکه آیا این به یک انقلاب ارتقاء پیدا میکند جای تردید دارد. برای حمید انقلاب فرض است و سؤال این است که "انقلاب چه سیری را دنبال خواهد کرد". بنظر من یک سیر محتمل اینست که کار به انقلاب نکشد، کودتا و ضد کودتا بشود. رژیم برود و مملکت وارد یک فاز پیچیده بى‌ثباتى سیاسى و کشمکش نظامى بشود

 

« سرنگونى را پیش‌بینى کرده‌ایم، اما انقلاب را لزوما نه

 

در معرفی بحث سلبی و اثباتی در اکتبر 2000 میگوید:

 

« من فکر ميکنم بحث شمّ رهبرى سياسى حزب کمونيست کارگرى در دوره انقلابى مطرح است. به نظر من دوره انقلابى از اساس با دوره قبل و با دوره بعد خود متفاوت است. دوره انقلابى، دوره انقلابى است، همانطوری که مانوور با جنگ فرق دارد.»

« دوره انقلابى دوره سَلب است. دوره نفى است.»

« به نظر من اشتباه است اگر حزب کمونيست کارگرى در شرايط فعلى و درست در اين بزنگاه، "جمهورى اسلامى نه"!، تبعيض نه!، اسلام نه!، حجاب نه!، بيايد بگويد که ما ميآئيم و ٣٧ ساعت کار را برقرار ميکنيم و آخر سال مزد هر کس را اينطور حساب ميکنيم و پرداخت ميکنيم.»

 

پس حکمت در نیمه ژوئیه 99 معتقد بود "فکر نمیکنم بشود شرایط امروز ایران را شرایطى انقلابى توصیف کرد"  و در اکتبر 2000 بحث سلبی و اثباتی -- که در دوره انقلابی کاربرد دارد -- را مطرح و آنرا در "شرایط فعلی و درست در این بزنگاه" بکار میبرد. باینترتیب از نظر او یکسال پیش تر شرایط ایران انقلابی نبود اما امروز انقلابی است، چرا؟ چه شده است؟ نمیدانیم. حکمت در اوت 2001 در پاسخ به سوالی از نشریه تلاشگران میگوید:

 

«ما با انقلاب سرِ کار ميآييم و پروسه انقلابى، فرهنگ و ذهنيّات کهنه را بسرعت نقد و جارو ميکند

 

(تمام خط تاکیدها در این نوشته از من است.) پس برخلاف نظر او در ژوئیه 1999 که بارها و بارها وقوع انقلاب را نامحتمل میداند، او اکنون دریچه ای برای ورود به انقلاب یافته است که حداقل از اکتبر 2000 تا اوت 2001 هنوز باز است.  این مقدمه را داشته باشید، من قصد ورود به جزئیات مطرحه در این مقدمه را ندارم بلکه آنرا جهت آشنائی شما با ذهنیت حکمت در این دوره آوردم، ذهنیتی که بنظر من در تبیین شرایط انقلابی دچار تردید و تشتت است، زیگزاگ میزند و در نتیجه انسجام ندارد.

 

2﮳ در نقد "جنبش سلبی و اثباتی"

آنچه حکمت با لفظ سلب مطرح کرده است معمولا در متون مارکسیستی با واژه نفی شناخته میشود. نفی یا سلب یا انکار در مقابل اثبات یا ایجاب معنا پیدا میکند. نفی، نقد موضوع جاری است، موضوع هر چه که باشد. میتوان کاپیتال مارکس را یک اثر "سلبی" خطاب کرد اما آیا میتوان نفی را از اثبات جدا کرد؟ آیا مارکس کاپیتال را صرفا برای نفی سرمایه داری بتحریر درآورد؟ آنچه مارکس در کاپیتال و حکمت در اینجا با نفی توضیح میدهند، نفی دیالکتیکی است. در نفی دیالکتیکی، نفی پدیدۀ نفی شده اثبات پدیده دیگری است. بحث حکمت در پیوستگی دو وجه سلب (نفی) و اثبات شفاف نشده است.

حکمت میگوید:

« “برابرى مطلق زن و مرد، بدون هیچ ارفاقى”، این سلبى است!»

 

اگر ما نفی و اثبات را دو جز قابل تفکیک فرض کنیم، میتوان تا ابد بر سر سلبی یا اثباتی بودن عبارت بالا جدل کرد و به نتیجه نرسید. از یک سو “برابری مطلق زن و مرد” عبارتی اثباتی است چرا که بیان یک خواست برای برقراری یک رابطۀ خاص، برابری مطلق، بین دو جنس زن و مرد است. از سوی دیگر، “برابری مطلق زن و مرد” را میتوان سلبی در نظر گرفت چرا که این عبارت تلویحا هر نوع برابری دیگری بجز برابری مطلق زن و مرد را نفی میکند. برابری مطلق زن و مرد اما در عالم واقع هم سلبی و هم اثباتی است.

 

جدل شفاهی حکمت با حمید تقوائی، که در آن بحث سلبی و اثباتی بعنوان یک متد مطرح شد، چارچوب محدودی داشت که نمیتوان از این چارچوب محدود یک تئوری عام استنتاج کرد، اعلام کرد که دو خصیصۀ سلبی و اثباتی مستقل از یکدیگر عمل میکنند و به این نتیجه رسید که انقلاب صرفا سلبی است. تنها الگوئی که حکمت برای اثباتِ این نظریه آورده است نفی شاه در انقلاب ۵٧ است. اما این الگو نیز محدود است. انقلاب ۵٧ با روی کار آمدن خمینی خاتمه نیافت. انقلاب ۵٧ تا خرداد ۶٠ ادامه داشت یا حداقل میتوان فاصله بین بهمن ۵٧ تا خرداد ۶٠ را هنوز دوره انقلابی نامید. دقیقا چه چیزی بین بهمن ۵٧ تا خرداد ۶٠ باید نفی میشد؟ شاه رفته بود. جمهوری اسلامی هنوز تثبیت نشده بوِد، حجاب اجباری نشده بود، آزادی بیان و تشکلات وجود داشت، شوراهای کارگری وجود داشتند و … خود ما میگفتیم ضعف این دوره عدم وجود حزب کمونیستی طبقه کارگر بود. اگر این حزب در فردای بهمن ۵٧ وجود داشت، قرار بود پرچمدار چه باشد؟ سهندی که حکمت موسسش بود چه کرد بجز طرح بحثهای آگاهگرانه اثباتی؟ آیا برای نفی حکومت تثبیت نشده جمهوری اسلامی، آن حزب راه دیگری بجز بلند کردن پرچم سوسیالیسم داشت؟ حزب مفروض باید پرچمدار نفی سرمایه داری از طریق پرچم سوسیالیسم میشد. گرایش سوسیالیستی انقلاب ۵٧، بدون حضور چنین حزبی، در عمل دقیقا چنین کاری کرد. خمینی در جواب به این جنبش سوسیالیستیِ ضد سرمایه داری بود که گفت زیربنای اقتصاد الاغ است. اتحاد مبارزان کمونیست و نقد پوپولیسم در آندوره، با شفافیت بخشیدن به سوسیالیسم مارکسی دقیقا در چنین متنِ اثباتی ای بود که سرها را در قطب چپ جامعه بطرف خود برگردانده، آهنربای قطب پیگیر انقلاب، قطب سوسیالیستیِ شدند. سوسیالیسم هم سلب بود و هم اثبات. با بلند کردن پرچم سوسیالسیم ما هم اعلام میکردیم چه چیزی را نمیخواهیم، از جمله حکومت اسلامی، و هم اعلام میکردیم چه چیزی را میخواهیم. مثال دیگر، دوره انقلابی فوریه تا اکتبر ١٩١٧ است. شعار صلح که پرچم پیروزی بلشویکها بود، آیا سلبی بود یا اثباتی؟ معلوم است که هر دو بود.

 

علاوه براین، حکمت از طرفی میگوید:

«نهِ خمینى را کردند توى بوق و روى آنتنهاى جهان فرستادند و خمینى شد سَمبل نه به رژیم سلطنت، مهم نبود اثباتا چه میگوید»

 

 از طرف دیگر میگوید

«میگفتند امام پیانو میزند، همسرش اوپرا میخواند و ابوالحسن بنى‌صدر خودش به تنهائى یک مدل جدید “فایتر‌پلین” اختراع کرده است. میگفتند همه فلاسفه جهان را شکست داده است اینقدر اینها پیشرو هستند! دیدیمشان دیگر… مردم قبول کردند، باورشان کردند، مردم قبول کردند که اینها مرتجع نیستند.»

 

پس برای حمایت مردم از خمینی صرف “نه” او کافی نبود، باید به مردم به اثبات میرسید که خمینی مدرن است، ارتجاعی نیست.

 

همچنین، حکمت میگوید:

 

« من خودم در تظاهرات تاسوعا که حمید به آن اشاره داشت، با یک خانم استاد دانشگاه که شعار میداد زنده باد جمهورى اسلامى، بحثم شد و به او گفتم آخر اینها اگر بیایند فردا حجاب سرت میکنند، گفت الان شاه باید برود.»

 

جالب اینکه در همان دو روز تاسوعا و عاشورای ۵٧ پرچم اثباتی جمهوری اسلامی، “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” بلند و تثبیت شد! هیچ تناسبی بین این دو، نظر یک آکادمیک مونث در مقابل میلیونها نفر که شعار اثباتی جمهوری اسلامی را سر دادند، وجود ندارد.

 

منصور حکمت:

«به نظرم الان سلطنت طلبان جنبش سلبى را نمايندگى نميکنند. مشکل جناح راست طرفدار آمريکا و غرب اين است که شهامت اين را ندارند که بايستند و بگويند جمهورى اسلامى را نميخواهيم، خاتمى هم نه. داريوش همايون و اعوان و انصارش به خاتمى ميگويند آرى. به همين خاطر به ما ميبازند.»

 

و در ادامه:

«حزب کمونيست کارگرى بايد نماينده "نه" گفتن به جمهورى اسلامى و هر تلاشى براى اصلاحش باشد.»

و:

«انقلاب را رهبرى کردن بر سر ايستاد‌گى بر سر حرکت سلبى است»...«هنر رهبرى حزب کمونيست کارگرى بايد اين باشد که اين پرچم سلبى را نمايندگى کند.»

 

 کوروش مدرسی و حمید تقوائی در سال 2003 هنر بخرج دادند، بقدری روی میخ جنبش سلبی کوبیدند که شعار اصلی حزب کمونیست کارگری "آزادی، برابری، حکومت کارگری" را مثله کردند، بخش اثباتی، هویتی و سوسیالیستی اش را حذف کردند، به "آزادی، برابری" تقلیلش دادند. در مسابقه سلبی شدن کوروش مدرسی در سال 2004 به این نتیجه رسید که "سوسیالیسم مردم را رم میدهد". حمید تقوائی در سال 2009 "حکومت انسانی" را در شعار بالا جایگزین "حکومت کارگری" کرد. بعبارت دیگر تقوائی نیز اعلام کرد "سوسیالیسم مردم را رم میدهد". از دید بحث سلبی و اثباتی کوروش و حمید اشتباه نکردند، "هنر" کردند. به قیمت تغییر هویت خود را نماینده پرچم سلبی کردند. اما امروز که رضا پهلوی نیز سلبی شده است باید پای لرزش هم بنشینند. این جاده ای دو طرفه است. رضا پهلوی نیز "شهامت" بخرج داده است، پرچم سلبی "نه به جمهوری اسلامی" را بلند کرده است. پهلوی عین اندرز حکمت و عین حرف حمید تقوائی و عین گفته کوروش مدرسی را به اجرا در آورده است.تکلیف چیست؟ یا باید کل احزاب و منفردینی که پیرو "جنبش سلبی و اثباتی" هستند به کمپین رضا پهلوی ملحق شوند یا از بحث سلبی و اثباتی فاصله بگیرند. آنچه بخشی از آنها با اعلام "تفاوت کیفیت نه ما با نه آنها" مطرح کرده اند، تنها جر زنی است که نهایتا این احزاب را منزوی تر میکند.

 

حکمت مدعی است:

«جنبش اثباتى، جنبش کمونيستى در دوره انقلابى، جنبش آگاهگرى نيست که الان به خيابان کشيده شده است.»

 

اولا صرف عبارت "جنبش کمونیستی" بدون حتی یک کلام اضافه تر، بصرف اسمش، چه در دوره عادی و چه در دوره انقلابی و چه هر دوره ای مابین اینها، اثباتی است. ثانیا چرا جنبش کمونیستی در دوره انقلابی، جنبش آگاهگری نیست؟ آیا در شبهای انقلاب 1357 یا در فاصله فوریه تا اکتبر 1917 کسی بحث اثباتی و آگاهگرانه نمیکرد؟ آیا آخوندها در طول انقلاب صرفا پای منبر میرفتند و تمام شب روضه یک جمله ای "شاه باید برود" میخواندند؟ آیا آژیتاتورهای حزب بلشویک در تمام دوران انقلابی 8 ماهه منتهی به اکتبر 1917 فقط چهارپایه میگذاشتند و میگفتند "نان، صلح، آزادی" نه یک کلمه کم، نه یک کلمه بیش؟ مسلم است که در وسط جنگ و گریز روزانه با نیروهای حکومتی هر بحثی، چه سلبی و چه اثباتی جایگاهی نداشت. اما در اوقات دیگر که مردم دور هم جمع میشوند، تشنه بحث بودند و اتفاقا بحثهای آگاهگرانه میگردند. آیا این عبارت لنین که مضمونا گفته بود هر روز انقلاب مانند 10 سال در دوره عادی بر آگاهی توده ها میافزاید، ناشی از تکرار هزار باره "شاه باید برود" یا "نه به جمهوری اسلامی" یا "نان و صلح و آزادی" است؟ خیر، نتیجه بحثهای بلاانقطاع داغ و آگاهگرانه در دوره انقلابی است. ادعای جنبش کمونیستی در دوره انقلابی جنبش آگاهگری نیست، در اصل و اساس بی پایه است.

 

«جنبش کمونيستى در دوره انقلابى، جنبش آگاهگرى نيست» را با «[اگر] به جاى مرگ بر جمهورى اسلامى بگوئيم چه نظامى را جايگزين جمهورى اسلامى ميکنيم. اين کار و اين روش سَمّ است تأکيد ميکنم سَمّ است!»

 

چفت کنید. آیا تفاوتی بین جنبش کمونیستی با جنبش ناسیونالیستی پرو غرب، که امروز هر دو "نه به جمهوری اسلامی" را محور فعالیتهایشان قرار داده اند خواهیم یافت؟ فرقشان دقیقا چیست؟ هر دو هویت سرنگونی طلبی را برای خود برگزیده اند.

 

خلاصه کنم، استنتاج سیاسی – عملی بحث نظری "جنبش سلبی و اثباتی" بایگانی کردن سوسیالیسم و باین ترتیب از دست دادن هویت کمونیستی در دوره انقلابی است. با شناختی که ما از حکمت داریم میتوان تصور کرد که حکمت اگر فرصت می یافت به احتمال قوی بحثش را دقیق، آب بندی و کتبی میکرد. شاید هم نمیکرد. نمیدانم. اما اینرا میدانم که این بحث، به همین شکل که ارائه شده است، مبنای خط سوسیالیسم گریز احزاب کمونیست کارگری شده است. باین اعتبار این بحث نه تنها راهگشای جنبش سوسیالیستی کارگری نیست، که بازدارنده است و لازم است بایگانی شود.

 بعلت طولانی شدن متن فوق، مابقی بحث را بعدا منتشر میکنم.

 ***



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نمودار نرخ حداقل دستمزد به دلار در 40 سال گذشته

مردم عقبمانده یا حاكمیت ارتجاعی؟

در محکومیت تحریمهای اقتصادی آمریکا