درباره کمپین "نه به جمهوری اسلامی" – بخش پایانی

هنگامیکه یادداشت «حمید تقوائی و ادعای بهبود شرایط زندگی مردم توسط جمهوری اسلامی» را در اسفند ماه 96 منتشر کردم تصورش را هم نمیکردم که با عکس العمل بشدت هیستریک کادرهای استخوان خرد کرده حزب کمونیست کارگری ایران (حککا) روبرو شوم. هدف من از انتشار آن یادداشت افشای مواضع ضد کارگری حمید تقوائی در این جملات او در یک سخنرانی در انجمن مارکس سوئد بود:

 

«امروز یکی از مسئله پایه ای فقر است. فقر و فلاکت و مبارزه مردم با همین شعار شروع شد، وقتی ما به مذهب و مسئله زن اشاره میکنیم بنظرم یک بحث ساختاری تر، پایه ای تر، هویتی تر و جمهوری اسلامی را هدف قرار میدهیم. منظورم این نیست که جبهه های دیگری وجود ندارند یا فقر و فلاکت بی اهمیت است. منظورم اینه که جمهوری اسلامی رسما پای بی حقوقی زنان و مذهب ایستاده است، پای فقر نایستاده. جمهوری اسلامی مخالف بهبود شرایط مردم نیست. زورش نمی رسد، بحران دارد، ایت الله های میلیاردی اجازه نمیدهند ولی رسما و قانونن از مذهب دفاع میکند. رسما و قانونن از بی حقوقی زن دفاع میکند، بهمین خاطر پاشنه ٱشیل اش هستت. شما برای فقر بجنگید حکومت ممکن است نصف مجلسش هم بیاید در خیابان کنار شما راه برود ولی علیه مذهب بجنگید ببینید چند نفر میٱیند. ... شما میگویید بر علیه فقر روحانی هم میگوید "لعنت بر فقر، من هم علیه فقرم ، اینها نمیگذارند تعامل اقتصادی با غرب داشته باشیم که فقرت را جواب بدم". میاردش تو اون کانال. مبارزات قطبی نمیشود. بنظر میاد نصف حکومت هم با جامعه همراه ست علیه فقر، علیه فلاکت ولی علیه مذهب به هیچ وجه» (تاكیدات از من)

 

علیرغم اینکه در آن یادداشت گفته بودم «حككا در بیش از یك و نیم دهه گذشته هر چه بیشتر از سنتهای سوسیالیستی كارگری فاصله گرفته بود (كه علت آن با فقدان منصور حكمت قابل توضیح نیست). حككا خود را یك "حزب سرنگون طلب" معرفی میكند كه ظاهرا شیشه عمر جمهوری اسلامی را در استقرار سكولاریسم از طریق "انقلاب زنانه" میداند. به این ترتیب حككا با هر كس و هر چیز و هر پدیده و هر طبقه ای كه همنظرش در "سكولاریسم و انقلاب زنانه" نباشد، وداع میكند. توجه كنید كه تاكنون انشعاب یا جدائی ای بر سر مخالفت با "یك دنیای بهتر"، برنامۀ حككا پیش نیامده است. اختلافات بر سر سیاستهای روز این حزب است. خیرش اخیر كارگری در ایران كه بر بستر فقر و فلاكت بینظیر و تحمیلی به كارگران، علیه این پدیده خانمانسوز بپا شد، حككا را به مصاف طلبید چرا كه معضل كارگر استقرار سكولاریسم از طریق انقلاب زنانه نبود، فقر بود. پس حمید تقوائی برای توجیه و "تثبیت" خط "خداحافظ كارگر" در "انجمن ماركس" میگوید روحانی و نیمی از مجلس اسلامی در مخالفت با فقر با مردم همراه هستند، دقت كنید، این حرفها در "انجمن ماركس" زده میشود!» اما هنوز ابعاد عواقب خیزش 96 برای حککا برایم روشن نشده بود. مسئله این نبود که حمید تقوائی ناشیانه مواضع ضد کارگری و حتی پرو جمهوری اسلامی گرفته بود، علت برخورد هیستریک کادرهای حککا صرفا ناشی از افشای یک سخنرانی دست راستی حمید نبود بلکه آنها نیز متوجه شده بودند که اعتراف به ماهیت خیزش دیماه 96 بمنزله خالی شدن زیر پایشان است. دیماه 96 نه تنها خط بطلانی روی یک خط مشی در سیاستهای عملی حککا کشیده بود که نشاندهنده ابطال استراتژی حزبی بود، استراتژی ای که قدمتش به بحث "جنبش سلبی – اثباتی" میرسید. اعتراضات کارگری دیماه 96 بزرگترین خیزش عمومی در طول حیات جمهوری اسلامی، در بیش از 100 شهر، بود که هستی و نیستی حکومت اسلامی را با شعار "اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا" بمصاف طلبیده بود. این اعتراض کارگران بود، مسئله محوریش فقر بود و بخش پیشرو و آگاه این خیزش شعار " نه شاه میخوایم، نه ملا، فقط تشکیل شورا" را "اثباتا" طرح کرد. این خیزش تاکتیک و استراتژی ای که حککا طی قریب به دو دهه فعالیتهایش را حول آن سازماندهی کرده بود، دود کرد و به هوا برد. منصور حکمت علیرغم اینکه نظریه پرداز استراتژی "سرنگونی جمهوری اسلامی با اتکا به زنان و آتئیست ها و جوانان" بود، خود پس از مدت کوتاهی از ارائه بحث "آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود؟" و پیش از تراژدی مرگ نابهنگامش به دو دلیل نقش چندانی در اجرای این استراتژی نداشت: یکی بعلت بیماری سرطان و دیگری بخاطر حمله تروریستی اسلامیون در یازده سپتامبر، حمله ای که عواقب آن دنیا را برای چند سالی تحت الشعاع قرار داد. دو سال و اندی پس از مرگ حکمت، کورش مدرسی و قریب نیمی از اعضای حککا با پرچم "سوسیالیسم مردم را رم میدهد" از حککا جدا شدند. بین 2004 تا 2009 حمید تقوائی که حال سکان حککا را در نقش لیدر بدست گرفته بود تلاش میکرد حزب را پس از مرگ حکمت و انشعاب اخیرش روی آب نگه دارد. حککا کادری از تهیه کنندگان تلویزیون کانال جدید را تربیت کرد و تقوائی کجدار و مریز امور حزب را "رتق و فتق" میکرد. تلویزیون ماهواره ای 24 ساعته که حال روی ماهواره پربیینده ای فعال شده بود بتدریج کادر رهبری را دچار توهم کرد طوریکه آنها بینندگان فعال کانال جدید در ایران را میلیونها نفر برآورد کردند! این ذهنیت اغراق آمیز و متوهم، که هیچ معیار قابل شمارشی برای ادعایش ارائه نمیداد، هر چه بیشتر از واقعیت فاصله میگرفت. پیش از ادامه نکته ای را اضافه کنم. حکمت در سال 1998 و بدرست در نامه ای به حمید تقوائی گفته بود: 


«به نظر من ما به نسبت بيست سال قبل اين پيشرفت را کرديم که خود را به عنوان بخشى از تاريخ جامعه، بعنوان گوشه‌اى از عنصر ذهنى انقلاب کارگرى به رسميت شناختيم، بجاى متدلوژى "تاريخ چه ميخواهد"، ما متد "ما چه ميخواهيم" را گذاشتيم و فقط براى پاسخ به منشويکهايى که اتهام ولونتاريسم به ما ميزدند، اشاره کرديم که ما خود محصول تاريخيم، اين عصر انقلاب پرولترى است، و "ما چه ميخواهيم" اتوپى نيست، عينيّت دارد و قابل تحقق است.»

 

ده سال بعد، حمید تقوائی با کارنامه ای ضعیف در رهبری کردن حزب مدعی میشود که حککا "گوشه ای از عنصر ذهنی انقلاب کارگری" نیست بلکه تمام عنصر ذهنی انقلاب کارگری است. این ادعا اوج توهمی بود که رهبری حککا در مورد نفوذ کانال جدید در ایران داشت:

 

 «یک حزب و فقط یک حزب هست که با سوسیالیسم و انقلاب شناخته می شود. حزبی که نه تنها می گوید می شود و ممکن است و باید این کار را کرد و فوری هم هست بلکه می گوید که عامل این تحول خود حزب[حککا] است.» حمید تقوائی، حزب و قدرت دوگانه، دسامبر 2008

 

شش ماه بعد، با شروع اعتراضات سال 1388(ژوئن 2009) پوچی و ابطال "حزب و قدرت دوگانه" حمید تقوائی بعینه ثابت شد. حککا این درس را به این شرح آموخت: رهبری حککا با توهم مالیخولیائی "کانال میلیون ببینده جدید" سعی کرد روی اعتراضات تاثیر گذار باشد. بتصور پشتیبانی میلیونی از حککا، اصغر کریمی در اولین روزهای اعتراضات 88 در برنامه زنده تلویزیون کانال جدید فراخوانی از طرف حککا برای تجمع اعتراضی علیه جمهوری اسلامی در تهران داد. برای اطمینان از مهر حککا بر این فراخوان، او از شرکت کنندگان خواست عکس حمید تقوائی را در تجمعشان بلند کنند. این فراخوان هیچ پاسخی نگرفت. "شوک" غیبت "میلیونها" بیینده کانال جدید، موقعیت و جایگاه حککا را بشدت متزلزل کرد، موقعیتی که حککا برای خروج از آن دست به اقدامات تدافعی زد. با تغییر صد و هشتاد درجه ای موضع بشدت مصلحت اندیش شده، رهبری حککا تصمیم گرفت بجای ایجاد صف و پرچم مستقل و کمونیستی در اعتراضات با موسوی کشتی نگیرد. رهبری حککا در ادامه به این نتیجه رسید که سوسیالیسم مردم را رم میدهد: خواهان "حکومت انسانی" شد. "انقلاب 1388" حککا را هر چه بیشتر قانع کرد که روی استراتژی "آتئیستها، زنان و جوانان" سرمایه گذاری رسانه ای کند. میگویم "رسانه ای" به این دلیل که علیرغم تمام ادعاهایشان، حککا هیچگاه نتوانست بواقع نقشی در جنبش اعتراضی زنان داشته باشد. در عرصه فعالیتهای ضد مذهبی خرده دستاوردهائی داشت اما این دستاوردها نتیجه مماس شدن اعتراضات ضد اسلامی حککا با گروههای فشار دست راستی و دم و دستگاهی در غرب بود. از دید حککا، در حد فاصل بین 2009 تا 2018، جنبش کارگری مترادف با توده کارگران قربانی ای بود که حزب با دست و دلبازی از آنها حمایت میکند، اطلاعیه صادر میکند، شکایت و گله شان را به دست این و آن مرجع میرساند. باید توجه داشت که حزبی که خود را "تمام عنصر ذهنی انقلاب کارگری" میدانست مدعی میشود که توده کارگران نمیتوانند نماینده منافع کارگری باشند. از دید تقوائی جنبش کارگری نماینده منافع کارگری نبود بلکه این حککا بود که نماینده منافع کارگری بود و تازه در خود حککا این رهبری حزب و در جمع رهبری، لیدر حزب بود که تعیین میکرد منافع کارگری چیست. این ذهنیت رهبری حککا را باید در نظر داشت تا متوجه شد چرا اصغر کریمی صرف کاربرد "دیکتاتوری پرولتاریا" را به تمسخر میگرفت. این ذهنیت را در کنار تز "سرنگونی جمهوری اسلامی با آتئیسم، فمینیسم و خلاصی فرهنگی" قرار دهید و تازه اینجاست که متوجه میشویم چرا حمید تقوائی در جلسه انجمن مارکس در سوئد، درست در حال و هوای اعتراضات سال 96، برآشفته و مستاصل گفت «جمهوری اسلامی رسما پای بی حقوقی زنان و مذهب ایستاده است، پای فقر نایستاده. جمهوری اسلامی مخالف بهبود شرایط مردم نیست. زورش نمی رسد، بحران دارد، ایت الله های میلیاردی اجازه نمیدهند ولی رسما و قانونن از مذهب دفاع میکند. رسما و قانونن از بی حقوقی زن دفاع میکند، بهمین خاطر پاشنه ٱشیل اش هستت. شما برای فقر بجنگید حکومت ممکن است نصف مجلسش هم بیاید در خیابان کنار شما راه برود ولی علیه مذهب بجنگید ببینید چند نفر میٱیند. ... شما میگویید بر علیه فقر روحانی هم میگوید "لعنت بر فقر، من هم علیه فقرم ، اینها نمیگذارند تعامل اقتصادی با غرب داشته باشیم که فقرت را جواب بدم".»      


حمید تقوائی (پیش از او کوروش مدرسی) با بحث سلبی اثباتی به مواضع جاریش نرسیده بود. رهبری جاری حککا همانطور که حکمت پیش از مرگش گفته بود هیچگاه روی خط کمونیسم کارگری سوار نبود که حال از آن جدا شده باشد. آنچه که بنظر من واقعی تر مینماید این است که نه تنها حکمت نتوانست آنها را روی خط کمونیسم کارگری مسلط کند که برعکس، حکمت متاثر از این خط، به بحث سلبی اثباتی کشیده شد. اینکه حکمت تحت تاثیر کادرهای رهبری حککا دچار چنین لغزشی شده باشد البته تعبیر من است و میتواند نادرست باشد. آنچه مسلم است اینکه خیزش ضد جمهوری اسلامی کارگران در دیماه 96 بر سر مسئله محوری فقر، خط بطلانی روی متد "جنبش سلبی اثباتی" در "جنبش سرنگونی" که اجزایش آتئیستها، زنان و جوانان بود کشید. دیماه 96 و در پی آن خیزش کارگری آبانماه 98 نشانداد که عامل تعیین کننده در کسب قدرت سیاسی بنفع توده زحمتکش کارگرانند، نه برآیند جنبشهای ضد مذهبی و زنان و خلاصی فرهنگی. خیزش 96 نه تنها پایه های حکومت جمهوری اسلامی بلرزه انداخت که استراتژی حککا را نیز باطل شده اعلام کرد. حککا برای جبران خلا استراتژیک خود به سرنگونی طلبی مطلق روی آورد تا تمام "نه گویان" را شامل شود. از این پس "همه با هم" به معنای بسیار جامع و دقیق کلمه جانشین مجموعه "آتئیستها، زنان و جوانان" شد. هر کس با هر دید و نگرشی و با هر منفعت طبقاتی میتواند به عضویت کلوپ "نه به جمهوری اسلامی" در آید. هم مسیح علینژاد و پومپئو و ترامپ و چهارده نفره ها و نوری زاده در کلوپ سرنگونی خودی محسوب میشوند و هم کارگرانی که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. بازگشت "کارگر" و "سوسیالیسم" در ادبیات این حزب، در متن متفاوتی، محقق شد. حال که نقش محوری کارگر در مبارزه علیه جمهوری اسلامی انکار ناپذیر شده است و در صدای آمریکا و فرانسه و آلمان و بی بی سی نیز منعکس میشود، حککا نیز کارگران سرنگون طلب را به کلوپ "جنبش سرنگونی" راه میدهد. همانطور که مسیح علینژاد و نوری زاده خودی محسوب میشوند، کارگر و "سوسیالیستهای سرنگون طلب" به اعتبار "نه به جمهوری اسلامی" خودی محسوب میشوند. نقش جاری جنبش کارگری در ادبیات حککا، اعتبار کارگر بعنوان طبقه ای مستقل و ناجی جامعه نیست بلکه او نیز عضوی از جنبش سرنگونی بحساب میاید.


3. جایگاه مبارزه سوسیالیستی

همانطور که منصور حکمت اذعان میکند "در سلب، اثباتى نهفته است". آنچه بالاتر در نقد "جنبش سرنگونی متشکل از آتئیستها، زنان و جوانان" مطرح شد، بیان اثباتی خود را چه تلویحا و چه با صراحت در لابلای نقد بیان کرده است.

 

اولا استراتژی ای که به هر دلیل طبقه کارگر را از یک جدال اجتماعی حذف میکند به جنبش کارگری و به طریق اولی به گرایش سوسیالیستی کارگری تعلق ندارد. نمیتوان در غیاب کارگر ادعای نمایندگی منافع کارگر را داشت. این ادعا از نقطه نظر مارکسیستی پوچ و متد ناظر بر آن متافیزیکی است چرا که ذهنیت بر عینیت اولویت پیدا کرده است. ادعای نمایندگی منافع کارگر در غیاب کارگر به تعابیر خطرناکی نظیر اولویت تشکل حزبی بر طبقه کارگر منجر میشود که در اینصورت منافع سازمان سیاسی بر منافع طبقه کارگر ارجحیت می یابد! از اینجا تا "لیدر حزب منافع طبقه کارگر را معین میکند" فاصله زیادی نیست.

 

ثانیا، نقد سوسیالیستی کارگری به سرمایه داری این گرایش را از سایر گرایشات غیر کارگری چه در درون و چه بیرون از جنبش کارگری تمیز میدهد. سوسیالیسم مبنای نقد گرایشی در جنبش کارگری است که خواهان برچیدن روابط کارمزدی و خلع ید از مالکیت خصوصی بر ابزار تولید از کانال خلع ید از ماشین سرکوب دولتی و برقراری حکومت کارگری است.

 

ثالثا، مبارزه بر سر حقوق مدنی، مانند مبارزه با تبعیض نژادی، ستم ملی و تبعیض جنسی تنها هنگامی که از طرف گرایش سوسیالیستی کارگری نمایندگی شود میتواند حافظ منافع کارگری باشد. انگلس بدرست گفته است که طبقه کارگر برای رهائی خود ناچار است جامعه را از تمام ستمهای اجتماعی رها کند. اگر این اصل مبنای دخالتگری گرایش سوسیالیستی کارگری در مبارزه با نابرابری های اجتماعی باشد، منفعت کارگر جدا از منفعت سایر زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه قرار نمیگیرد، منفعت کارگری الزاما در تضاد با هر نوع تبعیضی است که به هر کس روا شود. پس تا آنجا که به سوسیالیسم کارگری مربوط میشود ما در مبارزه برای رفع تبعیض به زن، جنبش سوسیالیستی زن داریم؛ در مبارزه برای رفع تبعیض نژادی، جنبش سوسیالیستی برابری طلب داریم و در مبارزه برای رفع ستم ملی، راه حل سوسیالیستی داریم. نه تنها نقد ما به نژاد پرستی، ستم ملی و تبعیض به زن متفاوت از نقد غیر کارگری به همین معضلهاست، که ابزار و ظرف مبارزاتی و همچنین خواستهای ما متفاوت از ابزار و ظرف مبارزاتی و خواستهای غیر کارگری بر سر حقوق مدنی است.

 

رابعا، از نقطه نظر مارکسیستی، تا هنگامیکه که جامعه متشکل از طبقات متضاد المنفعه است و لذا تاریخ جوامع انسانی تاریخ مبارزه طبقاتی است، ما جنبش خنثائی بنام "جنبش سرنگونی" نداریم. "سرنگونی" امری مطلق و فرا طبقاتی نیست. سرنگونی بمنظور حذف دولت از جامعه یا ایجاد خلا قدرت در جامعه طبقاتی براه نمیافتد. در انتهای پروسه سرنگونی، دولتی دیگر با هویت طبقاتی معین جانشین دولت قبلی میشود. در این روند و تا آنجا که به منافع طبقه کارگر برمیگردد، گرایش سوسیالیستی کارگری برای سرنگونی حکومت سرمایه و همزمان برقراری حکومت کارگری مبارزه میکند. در این مسیر ما مبارزه مرحله ای نداریم، مرحله اول سلب دولت و مرحله دوم دولت اثباتی نداریم. مانع بلافاصله گرایش سوسیالیستی کارگری در برقراری سوسیالیسم، حکومت سرمایه داری است. این واقعیت چه در دانمارک و چه در ایران یکسان عمل میکند. تاکتیکهای کسب قدرت سیاسی توسط کارگران در ایندو کشور قطعا متفاوتند اما این ادعا که "درهم شکستن ماشین دولتی" در دانمارک بمعنای سرنگونی دولت نیست چرا که دانمارک برخلاف ایران روبنائی لیبرالیستی دارد و میتوان دولت را از طریق صندوق رای گیری بدست گرفت ادعایی بی پایه استاول اینکه، اگر چه شرکت در مبارزات پارلمانی فی نفسه و مطلقا مردود نیست، اما در هیچ کشور دمکراسی لیبرالی ما تا بحال شاهد گذار مسالمت آمیز از سرمایه داری به سوسیالیسم نبوده ایم. بر خلاف مدعیانی نظیر حمید تقوائی که سرنگون کردن دولت را صرفا به مورد حکومتهای استبدادی محدود میکنند و دیکتاتوری را به عمد و به نادرست بجای استبداد بکار میبرند، تا بحال در هر دمکراسی لیبرالی (بخوان دیکتاتوری سرمایه) که کارگران تلاش کرده اند قدرت را از طریق صندوقهای رای بدست بگیرند، با سرکوب و قهر تام و تمام مواجه شده اند. یونان 1967 و شیلی 1973 نمونه هایی آشنا از این دست هستند. گرایش سوسیالیستی کارگری برای درهم شکستن ماشین دولتی در سطوح مختلف و تا سرنگونی دولت مبارزه میکند. دوم اینکه مبارزه برای کسب قدرت سیاسی نبردی همه جانبه استمبارزه برای سرنگونی دولت مبارزه ای صرفا در پهنای خیابانها نیست42 سال شورشهای شهری در ایران گواه این واقعیت است که علاوه بر اعتراضات خیابانی، کارگر لازم است در ظرفیت طبقاتی خود ظاهر شود و شریان اقتصادی حکومت را در یک انقلاب علیه حاکمیت سرمایه داری ببرد.

 

مبارزه کارگر با سرمایه داری، گاه آشکار و گاه پنهان، در تمام عرصه های سیاسی- اجتماعی – اقتصادی – فرهنگی تعطیل ناپذیر است. جنبشی که کارگر مبارزاتش را در آن به اشکال مختلف و در سطوح مختلف سازماندهی میکند جنبش کارگری است. سوسیالیسم کارگری گرایشی در درون جنبش کارگری است که بمنظور برقراری سوسیالیسم از طریق انقلاب وارد عرصه های متنوع مبارزاتی با حاکمیت سرمایه داری میشود. در هیچیک از عرصه های مبارزاتی، خواه طبقاتی خواه مدنی، سوسیالیسم را نمیتوان به بخشهای "سلبی و اثباتی" تجزیه کرد. سوسیالیسم تواما ابزار سلب و اثبات است.

**

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

نمودار نرخ حداقل دستمزد به دلار در 40 سال گذشته

مردم عقبمانده یا حاكمیت ارتجاعی؟

در محکومیت تحریمهای اقتصادی آمریکا